31.3.09

آخرین وضعیت عالیه اقدام دوست در زندان اوین


عالیه اقدام دوست، فعال "کمپین یک میلیون امضا" که در بهمن ماه گذشته، جهت تحمل دوران محکومیت خود روانه زندان شد، همچنان بدون داشتن حق ملاقات با وکلای خود در بند عمومی زندان اوین نگهداری می شود.
وی همچنین، با اطلاع از ابلاغ " بخشنامه ممنوعیت مرخصی نوروزی زندانیان سیاسی" ، از نوشتن درخواست مرخصی نوروزی خودداری کرده و در ایام تعطیلات نوروز نیز، در زندان اوین به سر برد.
روز پنج شنبه، 10 بهمن، ماموران اجرای احکام دادسرای انقلاب تهران، عالیه اقدام دوست، را در منزل خود دستگیر و برای تحمل سه سال حبس به زندان اوین منتقل کردند.
اجرای نامنتظره حکم عالیه اقدام دوست، اولین اقدام در به اجرا گذراندن احکام صادره علیه جنبش زنان در ایران به شمار می آید. عالیه اقدام دوست، اولین زندانی جنبش زنان است که جهت تحمل حکم حبس قطعی خود روانه زندان شده است.
پیش از این، دستگاه قضایی در ایران نتوانسته بود احکام حبس فعالان زن را به اجرا در آورد. در سال 1386 درحالی که شعبه اجرای احکام دادگاه انقلاب، قصد به اجرا درآوردن حکم 2 سال و 10 ماه حبس دلارام علی را داشت، در پی اعتراضات گسترده داخلی و بین المللی و به دستور ریاست قوه قضائیه، اجرای حکم متوقف شد. پس از آن دادگاه انقلاب ایران اگرچه به صدور احکام حبس تعلیقی و تعزیری برای فعالان زن ادامه داد، با این حال هیچ یک از این احکام به مرحله اجرا در نیامد.
گفتنی است، دادگاه عالیه اقدام دوست، در 16 خرداد 1386 در شعبه 15 دادگاه انقلاب برگزار و در روز 15 تیر 1386 حکم وی ابلاغ شد. او به اتهام اقدام عليه امنيت ملی از طريق شركت در تجمع غيرقانوني(22 خردادماه )، به تحمل 3 سال حبس و در مورد اتهام اخلال در نظم و آسايش عمومي، به تحمل 4 ماه حبس و 20 ضربه شلاق (در مجموع 3سال و 4 ماه حبس و 20 ضربه شلاق) محكوم شد و در نهایت با کفالت 20 میلیونی در انتظار رأی دادگاه تجدید نظر ماند. این دادگاه نیز حکم سه سال حبس وی را تأیید کرد.
لازم به یادآوری است در روز 22 خردادماه به دعوت تشکل های فعال در حوزه زنان، تجمعی در اعتراض به قوانیننابرابر در میدان هفت تیر برگزار شد که با برخورد خشونت آمیز نیروهای انتظامی مواجه شد در این تجمع بیش از100
تن بازداشت شده و بسیاری از زنان پس آزادی با احکام سنگین حبس مواجه شدند

به یاد از امیدرضا میرصیافی /نامه عباس خرسندی از زندان اوین


وقتی فقط یک ماه با او زندگی کردم . زمان کوتاهی بود . اما حکایتی تلخ و طولانی از غمی جانکاه با خود داشت . واقعیتی که می تواند سرگذشت اسفناک مردمان ایرانی در این سرزمین باشد . سرزمینی زخم خورده که درد و غم مشترک تمامی جوانان خود را بر شانه های کهن خود به دوش می کشد و آنان را به سوی طلوع آرزوها، آنجا که امیدمیرصیافی نگاهش را به آن دوخته بود رهنمون می سازد . آرزوهای امید در زندان سرنوشتش به بند کشیده شد تا امید نسلش و نسلهای جوان آینده بارور گردند و حیات و زندگی، دگرباره بر بستر امنیت و صلح و آرامش به جریان در آید .
مرگ امیدرضا غم انگیز است. اما واقعیت دارد. حادثه ای است که از بی عدالتی ها سرچشمه گرفته است. بی عدالتی که ریشه در قانون شکنی و خشونت بی حد و مرز دارد . امید جوانی بود که ذوق و عشقش را با هنر و موسیقی درآمیخته بود تا با عشق سرود موسیقی بخواند . عشقی که دینش بود . دین شیعی و عشقی که او را به مقابله با ظلم زمانه کشاند . آن گونه که مدعیان ، دیگر نتوانند در حصار و پرده حجاب آن،خود را از آسیب بی عدالتی هایی که مرتکب می شوند محفوظ دارند .
امید همواره درحال نیایش بود . شاید برای کسانی که دل درگرو عشق ندارند ارتباط موسیقی با خدا گناهی عظیم و نابخشودنی باشد . اما او از موسیقی و خدا می گفت . او می گفت موسیقی و صوت خوش، هنر زیبای آفریدگار است. از زمزمه باد تا صدای بارانش، از همهمه پر آواز طبیعت تا صوت خوش کلام قرآنش، از موسیقی بی کلام تا نوای ساز و نی که ترجمان عواطف انسانی است. اینها همه هنر است. هنری که بخش مهمی از فلسفه هستی را در سرزمین مقدسمان شکل داده است .
پس از بیست و پنج روز وقتی در آخرین دوشنبه سال 78 امیدرضا از اولین و آخرین ملاقات حضوری با خانواده اش برگشت بسیار شادمان بود. از دیدار اعضای خانواده اش گفت . تسبیح رنگارنگی بر گردنش بود که هدیه خواهرش به او بود و حاضر نبود آن را با هیچ چیز عوض کند.به رسم سنت و اعتقاد مذهبی برای حفاظت وی از بلایا و مصیبتهای زمانه، خانواده اش دعا نوشته ای برایش آورده بودند . اینها هدایای گرانبها و عیدی خانواده اش به او بودند.از نظر من اینها سنت و باور مذهبی است. اما امیدرضا با پذیرش تمام این سنتها و باور ها بود که در جستجوی آزادی برای هم نسلهای خود بود. او حضور دین در عرصه سیاست را موجب خسران دین و جایگاه آن را هم برای خود و هم برای دیگران، خاص می دانست و از همین منظر ارتباط با خدای خویش را بی واسطه می خواست .
امیدرضا برای اثبات خویش دست از تلاش بر نداشت . او معتقد بود این قاضی است که اشتباه می کند و در متقاعد کردن آنها نامه ها نوشت.نامه هایش را با عبارت "به نام حق" آغاز می کرد.نامه ای شکوه آمیز برای آیت الله شاهرودی نوشت و از قاضی شعبه پانزده دادگاه انقلاب شکایت کرد.نامه ای هم برای قاضی حداد نوشت . در نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی، پاسخی دریافت کرد با این عبارت :" اقدامی ندارد" . خانواده اش درتمام روزهای ماه اسفند 78 در راهروهای دادگاه انقلاب سرگردان بودند و رنجها کشیدند. اما هیچ کس از میان حکام قضایی فریاد آنها را نشنید .
دادگاهها همه شبیه به هم هستند،بدون دفاع،بدون هیئت منصفه و کاملا صوری و تشریفاتی . امیدرضا اعتراضش را،مبنی بر نادیده گرفتن حق تجدید نظر هم از طریق خانواده اش و هم وکیلش اعلام کرد. حقی که بارها و برای دیگر متهمان هم به آسانی زیر پا گذاشته شد. برای امید رضا دو پرونده تشکیل داده بودند . در یکی دو و نیم سال محکومیت قطعی و دیگری در حال رسیدگی .ظاهرا قصد بر محکومیت سالها زندان برای وی بوده است و او این را به خوبی می دانست .
صبح روز 28 اسفند، امیدرضا در هم شکست . فشار روانی انتظار،حاصل از بلاتکلیفی قانونی و اعمال خشونت و تخریب روانی وی با احکام سنگین، او را از پای در آورد . در ساعت 11 صبح حادثه ای تلخ اتفاق افتاد . هنگامی که او را در آمبولانس زندان قرار دادیم چشمانش بی فروغ بود . ساعاتی بعد تمام انتظارش به پایان رسید . جوانی که تنها در روزهای پایان عمر کوتاهش دریافت که مقهور قدرت و خشونتی شده است که مرزهایش را گم کرده است. این دانش،بسیار بدیهی در علم سیاست است که دولتها اولین ناقضین قوانینی هستند که خود آن را وضع می کنند. هرچه وسعت دایره دولتها بیشتر باشد امکان زیر پا گذاشتن حقوق شهروندان و قوانین بیشتر می شود. محکومیت های سنگین غیرقضایی و غیرحقوقی برای زندانیان سیاسی و مدنی پایمال کردن حقوق آنهاست که در طی دوسال گذشته به شکل گسترده ای صورت گرفته است و نشان از عدم استقلال قوه قضاییه از مراکز متعدد قدرت دارد .
به نظر می رسد عدم وجود قانون درمورد فعالان سیاسی و مدنی در قوه قضاییه کشور و عدم حساسیت جامعه نسبت به بی قانونی در این مورد هزینه های سنگینی را متوجه زندانیان سیاسی و مدنی کرده است که در آنها تمام اقشار اجتماعی حضور دارند. از جمله روزنامه نگاران،فعالان اتحادیه های کارگری و سندیکاهای کارگری،فعالان دانشجویی،اساتیددانشگاهها و محققان کشور ، هنرمندان مستقل و وابسته به نهادهای هنری،فعالان جامعه مدنی،وبلاگ نویسان هنری و غیره
آیا باز هم در آینده شاهد چنین حوادث جانگذازی خواهیم بود ؟ زمان، پذیرش یا تمرد از قواعد اجتماعی و انسانی و شاهد رویدادهای تاریخ خواهد بود .
به یاد عزیزم که همیشه در قلبم خواهد ماند
هم بند امیدرضا
عباس خرسندی


اعلام موجوديت و فراخوان
"كميته ي دفاع از كارگران هفت تپه"


كارگران و مردم آزاديخواه ايران و جهان!

كارگران نيشكر هفت تپه پس از ماه ها رنج و تلاش اكنون زير بيشترين فشارها قرار دارند. اين كارگران مطابق آن چه در مقاوله نامه هاي ٩٨ و٨٧ سازمان جهاني كاربدان تصريح شده، اقدام به ايجاد تشكل مستقل خود نموده اند و در آبان ماه ٨٧ در مجمع عمومي "سنديكاي كارگران نيشكر هفت تپه" را ايجاد و نمايندگان خود را انتخاب كردند.
همبستگي كارگران در هفت تپه منجر به پرداخت حقوق هاي معوقه، افزايش ٧٠ هزار تومان به حقوق كليه ي كاركنان، در دستور كار قرار گرفتن استخدام رسمي بخش وسيعي از كارگران هفت تپه، جلوگيري از فروش زمين و خصوصي سازي كارخانه شد و...
در نيمه ي دوم سال ٨٧ نمايندگان كارگران هفت تپه بارها مورد تهديد قرار گرفتند و بازداشت و دادگاهي شدند ودر اسفند ماه ٨٧ دوباره هفت تن از اعضاي هيئت مديره ي سنديكا آقايان، فريدون نيكوفرد، جليل احمدي، نجات دهلي، رضا رخشان، قربان عليپور، محمد حيدري مهر و رحيم بسحاق، دستگير و تحت فشار قرار گرفتند و در نهايت هم با قرار كفالت آزاد شدند .همچنین احكامي نيز براي نمايندگان كارگران صادر شده است.علي نجاتي رئيس هيئت مديره ي سنديكا نيز از ١٨ اسفند ماه تا كنون در مكان نامعلومي در بازداشت به سر مي برد.

كارگران !

صحبت از بيكارسازي تعداد زيادي از كارگران، وا گذاري كارخانه به بخش خصوصي و سپس تغيير كشت زمين هاي كشاورزي و به عبارتی نابودی نیشکرهفت تپه مي شود. همه ي اين ها بدين معناست كه نظام سرمايه داري علاوه بر فشار هاي غير انساني به نمايندگان كارگران هفت تپه، زندگي حدود ٤ هزاركارگر و خانواده هایشان را نيز براي هميشه در معرض نابودي قرار داده است.
ما میدانیم که با گسترش بحران سرما یه داری، بیکارسازی و اخراج کارگران در آینده در سطح وسیعی ادامه خواهد داشت و امنیت شغلی کارگران را تهدید میکند و لزوم همبستگی کارگران هر چه بیشتر احساس میشود . حمایت از کارگران هفت تپه حمایت ازخود ماست .

در اين ارتباط ، ما امضا کنندگان،ضمن اعتراض به این سرکوب ها، آمادگي خود را براي حمايت مؤثر و همه جانبه از حقوق كارگران هفت تپه برای پايان دادن به هر گونه پيگرد و محاكمه ي اعضاي هيئت مديره ي سنديكا و آزادي علي نجاتي رئيس هيئت مديره ي سنديكاي كارگران هفت تپه اعلام داشته و با تشكيل " كميته ي دفاع از كارگران هفت تپه" اعلام مي كنيم از اين پس، به هر طريق ممكن اعم از اطلاع رساني اخبار كارگري هفت تپه، ترغيب تشكل هاي داخلی و جهاني كارگري، نهادها و فعالين حقوق بشر وهر گونه اعتراض ، دعوت از کارگران ... براي توقف فضاي سركوب و ارعاب نسبت به فعالين كارگري و احقاق و تثبيت حقوق و مطالبات كارگران در هفت تپه اقدام خواهيم كرد. ما از كليه ي افراد ،کارگران،زنان ،معلمان،نویسندگان، تشكل ها و فعالان كارگري و اجتماعی و دانشجویان مي خواهيم با عضویت ،حمایت ومشاركت در اين حركت انساني و طبقاتي به حمايت از كارگران نيشكر هفت تپه برخيزند.


كميته ي دفاع از كارگران هفت تپه
١٠/١/١٣٨٨
komitedefa7.blogfa.com

افراد و تشكل ها براي عضويت و اعلام نام خود براي عضويت در اين كميته به اين آدرس پيام بفرستند وبا پیشنهادات و برنامه ها و اعلام امکانات ِخود،مارا یاری کنند
k.d.7tapeh@gmail.com
اسامی افراد ی که اعلام آمادگی برای عضویت و حمایت کرده اند، به ترتیب الفبایی :
محمد اولیایی فرد(وکیل اعضای هیئت مدیره ی سندیکای کارگران هفت تپه)- ابراهیم امدادی-مهرداد امین وزیری-نازی اسکویی- یاشار امینی- مجید اشرف نژاد- علی رضا اخوان- علی امینی - مهدی الهیاری- مریم آموسا- ابوطالب باقری- زهرا بدشت- شادمان بنی بشر- صدرا پیرحیاتی- علیرضا ثقفی- ویکتوریا جمشیدی- نسرین چنگیزیان- خالد حسینی- مجید حمیدی- پرویز حاج میرزایی- بهروز خباز- علیرضا خباز- لیلا خلیلی- عین الله خادمی- رضا دهقان- محمد کریم دلفان- فریبرز رئیس دانا- فرزانه راجی- سمیه رشیدی- سوسن رازانی- ناصر زرافشان- شاهرخ زمانی -علی سالم- مسعود سلیم پور- بهزاد سهرابی- مهدی سروقدی- هاجر سعیدی- فخری شادفر- فاطمه شاه نظری- مریم شیرازی- هاله صفرزاده- بیژن صباغ- غلامعلی صفایی- ایلقار صمدزاده- کامران طاهباز- بیتا طاهباز- علیرضا عسگری- غلام حسین عابد- میلاد عمرانی- وحید علیقلی پور- فتانه عباسی- پویش عزیزالدین- حسین غلامی- موسی فرهمند- فرامرز فطرتی- فرشید فرهادی- شیما فرزاد منش- سیروس فتحی- فواد فتحی- وفا قادری- مینا قربانی- پرویز قره باغی- یوسف قنداق ساز- سعید کیوان- صالح کیاماری- صدیق کبیری- افسر کریمی- سودابه کریمی- اکبر معصوم بیگی- نسترن موسوی- مریم محسنی- مجید ملکی- سعید مقدم- جهانگیر محمود ویسی- شهربانو مقدم- خدیجه مقدم- مازیار مهرپور- امید میرکی- مونا محمدزاده- شایسته ناصری- داریوش نوید- خانواده ی علی نجاتی- فردین نگهدار- پریسا نصرآبادی- روان نیکخو- کنور نوری- کژال نصرالهی- میترا همایونی- سودابه یاری...
ادامه دارد
ادامه نام ها به دلیل ضیق وقت به ترتیب رسیدن اسامی به کمیته درج میشود:
محمد محمدی - صدیق اسماعیلی - حمید قربانی - حامد سعیدی - مجید تمجیدی - فتحی شمس - بهروز سورن - یدالله خسروشاهی - ایوب رحمانی - بهزاد کاظمی - خانواده رضا رخشان - بهنام قهرمانی - وحیده مولوی - بهزاد پیله ور -سروش دشتستانی - سهیل آصفی - شاهرخ آصفی - ناهید خیرابی - فروهر ایرانی - فرید پرتوی - ابراهیم گوهری - نهال رضوی - یاشار پورخامنه - صدیق امجدی - آرام زندی - شمس مرادی - عباس اندریاری - صدیق سبحانی - شیوا خیرابادی - یدالله فضلی - سهیلا گله داری - خالد حسینی - رضا امجدی - شاهو روحانی - احمد زاهدی لنگرودی - خه بات مرادی – بهرام رحمانی

نام گروه‌ها و تشكل‌هاي حمايت كننده به زودي اعلام خواهد شد.

27.3.09

با درود، آخرین وضعیت آقای بروجردی به شرح زیر تقدیم می گردد


با درود، آخرین وضعیت آقای بروجردی به شرح زیر تقدیم می گردد
رد درخواست مصالحه با رژیم ایران توسط آیت الله بروجردی
بنا بر آخرین اخبار واصله ، امروز چهارشنبه 5 فروردین ماه ، به آقای بروجردی اجازه تماس تلفنی با نزدیکانشان داده شد. از قرار معلوم، یک روحانی حکومتی که هنوز هویتش فاش نشده، طی روزهای گذشته با ایشان در زندان یزد دیدار نموده و اعتراف کرده است که هرگونه کنترل ما بر روی شما تا کنون بی حاصل بوده و تمامی اقدامات حکومت بر علیه شما چون قطع تلفن و ملاقات ، مانع از انتشار اخبار و پیامهای شما از درون زندان بر روی آنتنهای ماهواره ای و سایتهای اینترنتی نشده است لذا حکومت حاضر است با شخص شما مصالحه کند!
آیت الله بروجردی درجواب گفته اند که چون موضوع من شخصی نیست به هیچ عنوان حاضربه مصالحه نیستم . من خواسته هائی دارم از قبیل لزوم آزادی قلم و بیان و انتخاب آزادانه دین و رفع هر نوع تبعیضی در جامعه و برای این مهم باید مقامات بالادستی مملکت با من وارد مذاکره شوند. اکنون که من تحت حمایتهای مردمی ، نهادهای مدافع حقوق بشر و سازمانهای خبری قرار دارم، وظیفه خود می دانم که از آزادیهای خداداده آحاد ملت دفاع کنم.
لازم به ذکر است آیت الله بروجردی از هفته گذشته تا کنون، از هرگونه امکانات بهداشتی و رفاهی از قبیل آب گرم و برق و تغذیه مناسب محروم می باشند.
همچنین این پیشوای زندانی، در حال حاضر از بیماریهای شدیدی رنج می برند و خواستار دیدار فوری با نماینده ای از سوی سازمان ملل متحد هستند.
http://bameazadi14.blogspot.com/


امیدرضا میر صیافی دومین زندانی عقیدتی است که در طول دو هفته اخیر در زندان درگذشت
28 اسفند ماه 1387- کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران امروز اعلام کرد که مرگ یک وب لاگ نویس زندانی در زندان اوین در روز 27 اسفند ماه که بدنبال مرگ زندانی عقیدتی دیگری در روزهای اخیر اتفاق افتاده است، گویای آن است که مقامات ایرانی کاملا به سلامت زندانیان اعتنایی ندارند. کمپین بین المللی حقوق بشر از قوه قضائیه خواست که فورا مسئولین زندان را بخاطر غفلت از مسئولیتشان در این دو مورد مرگ اخیر زندانیان مورد بازجویی و محاکمه قرار دهد.کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران به مقامات ایرانی یادآوری می کند که آنها طبق قوانین بین المللی حقوق بشر پاسخگوی سلامتی و امنیت جانی زندانیان هستند.هادی قائمی؛ سخنگوی کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: "رهبران ایران اداره زندانها را به گروهی از افراد نالایق و سنگدل واگذار کرده اند که نهایت بی اعتنایی را به زندگی انسان ها دارند." او اضافه کرد:"اگر مقامات ایرانی برای مجازات ماموران خاطی سریع اقدام نکنند مصونیت از مجازات و عدم پاسخگویی را رواج داده واین روند شدت می گیرد."امید رضا میرصیافی در روز 27 اسفند ماه 1387 در زندان اوین در تهران درگذشت. به گزارش حسام فیروزی؛ پزشک زندانی در زندان اوین، میر صیافی بیش از حد مورد نیاز از داروهای خود استفاده کرده بود .در گزارش حسام فیروزی که توسط
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران ارائه شده، یادآوری شده است که میرصیافی دچار افسردگی شدید بود. فیروزی که در زمان درمان میرصیافی در بهداری زندان بود گفته است که پزشکان زندان نتوانستند مراقبت های مناسب را فراهم کنند و فورا او را به بیمارستان بفرستند.میرصیافی بخاطر ابراز عقایدش در یک وب لاگ شخصی محاکمه شده بود. او به توهین به مقامات متهم شد و به دو سال و نیم زندان محکوم شد.میرصیافی در مصاحبه ای در روز 26 اذرماه 1387 به کمپین بین المللی حقوق بشر گفته بود که وب لاگ او کاملا خصوصی بوده و فقط توسط تعداد کمی از دوستان او خوانده می شده است. او همچنین گفته بود که یک کارشناس وزارت اطلاعات به دادگاه فراخوانده شده بود، در جریان محاکمه او بر این نکته تاکید کرده و گفته بود که او نباید چنین حکم سنگینی دریافت کند.محمد علی دادخواه؛ وکیل میرصیافی به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که حکم میرصیافی با عجله به اجرا درآمد بدون اینکه آئین مناسب دادرسی در آن مورد اعمال شود، و ایشان هم قبل از اجرای حکم رسما از حکم صادره مطلع نشده بود و به او ابلاغ نشده بود . هادی قائمی در این مورد گفت:" از قاضی ای که برای میرصیافی فقط بخاطر عقاید مسالمت جویانه اش حکم صادر می کند، تا مسئولین بهداری که شرایط بحرانی او را مورد بی توجهی قرار داده اند یعنی مجموعه ای از مقامات قضایی و ماموران زندان همه مسئول مرگ میرصیافی هستند. مرگ میرصیافی شاخص سنگدلی سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی ایرانی است که با همکاری قوه قضائیه از دادگاهها سوء استفاده می کنند."امیرساران؛ زندانی سیاسی ای که بخاطر فعالیتهای سیاسی 8 سال حکم دریافت کرده بود در روز 16 اسفند ماه 1387 در اثر سکته مغزی درگذشت. خانواده و دوستان امیر ساران ادعا کرده اند که مرگ وی در اثر بی مبالاتی و عدم مراقبت های مناسب توسط مقامات زندان رخ داده است

قتل ابراهيم نژاد توسط« مسعود ده نمكي» از زبان خانواده مقتول


قتل ابراهيم نژاد توسط« مسعود ده نمكي» از زبان خانواده مقتول
عزت ابراهیم نژاد در حال طی دوران حدمت نظام وظیفه در ستاد مشترک سپاه پاسداران در تهران بود که برای دیدن دوستان خود به خوابگاه کوی دانشگاه تهران میرود و بدین دلیل در هنگام یورش به خوابگاه دانشجویان در کوی دانشگاه تهران بوده‌است. برادر وی پیرامون چگونگی قتل می‌گوید...
عزت ابراهیم نژاد در حال طی دوران حدمت نظام وظیفه در ستاد مشترک سپاه پاسداران در تهران بود که برای دیدن دوستان خود به خوابگاه کوی دانشگاه تهران میرود و بدین دلیل در هنگام یورش به خوابگاه دانشجویان در کوی دانشگاه تهران بوده‌است. برادر وی پیرامون چگونگی قتل می‌گوید

انصار حزب‌الله عقب‌نشینی می‌کردند، نیروهای‌شان را آماده می‌کردند و دوباره حمله می‌کردند. دقیقاً جریان کشته شدن عزت را بخواهم برای‌تان بگویم باید اشاره کنم که ما کسی را که ضربه نهایی را زد، به دادگاه هم احضار کردیم اما متاسفانه دادگاه او را قبول نکرد، ولی ما همچنان بر روی حرف خودمان هستیم.زمانی که عزت را زدند، جلوی همان درب اصلی کوی دانشگاه، بین دانشجوها بود. یک لحظه او را می‌کشند کنار. یعنی سه چهار نفر می‌ریزند روی او و بچه‌ها که از دور داشتند نگاه می‌کردند دیدند ریختند سر عزت و با باتوم و زنجیر به جانش افتادند.چون قوزک پای عزت شکسته بود، زمانی که جنازه را آوردند، ران و دقیقاً کتف و دو دست او شکسته بود، فیلم آن هم هست دقیقاً. تمام پشت بدن او همه جای زنجیر بود.دانشجوها موقعی که دیدند دارند او را می‌زنند، یک دفعه حمله کردند. متاسفانه یک کمی دیر عمل کردند و یکی از آن‌ها اسلحه را درآورد و دقیقاً از همان فاصله یک متری شلیک کرد به سر او که به چشم چپش اصابت کرد و وارد ناحیه مغز او شد. لحظه‌ای که این اتفاق برای او افتاد، دقیقاً ده دقیقه به هفت بود
خانواده قاتل وی را شناسایی و به دادگاه معرفی کردند. همچنین یکی از شاهدان قتل نیز با حضور در کمیسیون اصل نود مجلس مشاهدات خود از قتل وی را بیان داشت. دادگاه بدون حضور خانواده عزت ابراهیم نژاد، همه متهمین را تبرئه کرد. خانواده عزت ابراهیم نژاد همچنین از پلیس و شبه نظامیان انصار حزب الله نیز به دادگاه نظامی شکایت کردند که هیچگاه به نتیجه نرسید و خانواده او برای عدم پیگیری قتل وی توسط نهادهای امنیتی تحت فشار قرار گرفتند. دادگاه انقلاب هم نیروهای انصار حزب الله و هم عوامل پلیس را تبرئه کرد و تنها یک سرباز بدلیل دزدیدن ریش تراش محکوم شد
در عین حال، خود او پس از مرگ توسط دادگا انقلاب بدلیل شرکت در اعتراضات و سنگ شعار دادن و مقاومت علیه نیروهای انصار حزب الله به اقدام علیه امنیت ملی محکوم گردید
انتشار مطلبی توهین آمیز در وبلاگ شخصی مسعود ده نمكي باعث شد تا خانواده عزت ابراهیم نژاد برخی اطلاعات خود پیرامون قتل وی را منتشر کنند که حاکی از دست داشتن ده نمکی و مهدی صفری تبار پسر امام جمعه اسلامشهر در قتل وی است
در ۱۸ تیر ۱۳۷۸، عزت را شبانه و تک وتنها به گوشه‌ای کشاندی و با ضربات چاقو، زنجیر خودت و دوستانت عزت را از پا درآوردی و در نهایت با تیر خلاص مهدی صفری تبار پسر امام جمعه اسلامشهر (فرمانده سپاه) که در شقیقه و چشم چپ عزت وارد کرد او را از پای در آوردید... هر چند که ما تک وتنها بودیم و هستیم و زورمان نرسید که شما را به پرونده دادگاه ۱۸ تیر بکشانیم ولی مطمئن باش خداوند تو را به دادگاه خودش خواهد کشید و دیگر آنجا نه رهبری هست و نه سپاهی و نه دیگر کسی که تو را تبرئه کند.
این خبر در لینک داغ بالاترین آمده است

17.3.09

حمید مافی؛ دبیر تحریریه سابق فرهنگ آشتی در منزل خود دستگیر شد

سه شنبه گذشته، 20 اسفند 1387، حمید مافی دبیر تحریریه سابق روزنامه«فرهنگ آشتی» و «حدیث قزوین» در منزل خود توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد. خانواده این روزنامه نگار با وجود گذشت یک هفته از بازداشت وی، هنوز هیچ گونه اطلاعی در مورد شرایط او ندارند.
حمید مافی همچنین، در وبلاگش با عنوان " آماتور" به نگارش مسائل روزمره جامعه می پرداخت. آخرین مطلب وی دو روز پیش از بازداشتش نوشته شده است.
براساس آخرین آمار سازمان گزارشگران بدون مرز، ایران همچنان بزرگترین زندان روزنامه نگاران در خاورمیانه است.
کمیته گزارشگران حقوق بشر

مراسم یادبود امیر ساران در دانشگاه جورج واشینگتن

مراسم یادبود امیر ساران در دانشگاه جورج واشینگتن
عصر یکشنبه 25 اسفند 1387 خانم الهه نازجو همسر امیر ساران به صورت تلفنی مهمان مجلس یادبودی بود که توسط جمعی از زندانیان سیاسی پیشین ایران در دانشگاه جورج واشینگتن در آمریکا برگزار شد. او مانند همیشه که در مورد وضعیت همسرش با رسانه های فارسی زبان سخن می گفت، این بار نیز با کلامی استوار از مبارزات بر حق همسرش سخن گفت و مرگ امیر ساران را "اعدام خاموش" نامید. خانم نازجو گفت بارها از مسئولان خواسته بود که به همسر زندانی اش اجازه بدهند که برای درمان به بیرون از زندان بیاید اما آنها به هیچ کدام از این درخواست ها توجه نکردند. او که خودش هم در تابستان 1385 به سبب اعتراض مسالمت آمیز به بازداشت همسرش در مقابل دفتر سازمان ملل متحد در تهران به همراه جمع دیگری از خانواده های زندانیان سیاسی بازداشت و مدتی را در سلول بند 209 زندان اوین سپری کرده بود، شرایط بازداشت همسرش را پیش از مرگ غیر انسانی و دهشتبار توصیف کرد و بی توجهی مسئولان زندان را عامل مرگ همسرش دانست. خانم نازجو گفت امیر ساران برای همیشه زنده است. فرزاد حمیدی زندانی پیشین زندان رجایی شهر و همبندی سابق امیر ساران نیز تلفنی از لس آنجلس در این جلسه شرکت کرد و تصویری سراسر تیره و دهشتبار از وضعیت آن زندان و زندانیان سیاسی اش ارائه نمود. او زندان رجایی شهر را یکی از بدترین زندان های جهان نامید و نسبت به وضعیت سایر زندانیان سیاسی محبوس در آن مانند بهروز جاوید تهرانی ابراز نگرانی کرد. دغد غه ی احمد باطبی که این روزها در این سوی گیتی به امر دفاع از حقوق قربانیان نقض حقوق بشر در ایران می پردازد بسیار اساسی بود. او در این جلسه گفت چرا دست به دست هم نمی دهیم و کارزاری پرتوان برای حمایت سیاسی، تبلیغاتی و حتا مالی از زندانیان سیاسی و خانواده های شان برپا نمی کنیم. او بر این باور است که در صورت امکان سازی مالی برای خانواده های زندانیان سیاسی، تا اندازه ای می شود از مشکلات روزمره زندگی شان کاست. علی افشاری نیز که برپایی این جلسه در دانشگاه جورج واشینگتن با همت او میسر شد نیز معتقد بود که اساسا جان انسان ها در ایران در نزد حکومتگران بی ارزش است. او گفت نباید برای دفاع از زندانیان سیاسی مرز خودی و غیر خودی قائل شد و باید وضعیت زندانیان سیاسی گمنام مورد توجه بیشتر سازمان های مدافع حقوق بشر قرار بگیرد. فریبا داودی مهاجر نیز به اختصار درباره تفاوت شرایط بازداشت زندانیان سیاسی زن با مردان در زندان های ایران سخن گفت. او ازتجربه بازداشت خودش در بازداشتگاه 59 سپاه سخن گفت و گفت که بازجوها برای تهدید زنان، به خطراتی که در زندان متوجه آن ها است اشاره می کنند تا روحیه شان شکسته شود. من هم در ابتدای مراسم از فعالیت های سیاسی امیر ساران که به تشکیل جبهه اتحاد ملی از سوی او و بازداشتش توسط ماموران امنیتی انجامید گفتم و خاطره ای از مراسم 16 آذر سال 1381 که او و خانواده اش در آن شرکت داشتند را تعریف کردم و از شجاعتش حرف زدم. در پایان جلسه بیانیه ای که پیشتر به امضا جمعی از ایرانیان نگران از سرنوشت زندانیان سیاسی رسیده بود را خواندم: تسلیت به خانواده امیر ساران و نگرانی نسبت به سلامت جان زندانیان سیاسی در زندان های جمهوری اسلامی مبارز سیاسی امیر حسین حشمت ساران پس از تحمل بیش از چهار سال زندان و شکنجه چهارشنبه 14 اسفند در پی به وخامت گراییدن حال جسمی اش از زندان رجایی شهر کرج به بیماستان منتقل شد و به طرزی مشکوک جان سپرد. مقامات قضایی و مسئولان زندان رجایی شهر هنوز به طور رسمی در مورد مرگ مشکوک این زندانی سیاسی اظها نظر نکرده اند اما خانم الهه نازجو گفته است "پزشک شوهرش به وی گفته که مرگ مشکوک بوده و آنها نمیدانند که دقیقا چه اتفاقی افتاده اما این احتمال وجود دارد که مسمویت شدید موجب دگرگونی حال امیر ساران شده باشد." محمدرضا فقيهي وکيل امیر ساران نیز با اشاره به سابقه بيماري قلبي این زندانی سیاسی و با تاکيد بر اينکه ‏‏"زندان کوشش جدي براي معالجه زنداني بيمارش نکرده" بر این باور است که "کوتاهي مقامات زندان مسلم است."‏ همبندی های این زندانی سیاسی نیز اعلام کردند که بهداری زندان رجایی شهر کرج بار اول که حال جسمي امير ساران رو به وخامت گراییده بود از معاینه و درمان او خودداری کرده بودند. از آنجایی که زندانیان این حق را دارند که در صورت بیماری از امکانات درمانی برخوردار باشند و زندان رجایی شهر این حق را از امیر ساران سلب کرده و یا به هر طریق ممکن نسبت به درمان این زندانی سیاسی کوتاهی کرده و از آنجایی که در گذشته نیز زندانیان سیاسی دیگری همچون اکبر محمدی و ولی الله فیض مهدوی بر اثر کوتاهی و سهل انگاری مسئولان زندان به طرزی مشکوک جان سپردند، افکار عمومی این پرسش را در ذهن می پروراند که علت بروز چنین حوادثی در زندان های ایران چیست؟ در قضیه مرگ رازآلود اکبر محمدی و قتل زهرا کاظمی حکومت امکان و اجازه ی تشکیل گروه های مستقل حقیقت یاب را نداد و حتا در قضیه اکبر محمدی، ابراهیم لطف اللهی و شماری دیگر از زندانیان سیاسی، شبانه و با عجله به دفن آنها اقدام ورزید و بر شک و ظن افکار عمومی به مشکوک بودن مرگ ها در زندان افزود؛ هرچند که ماهیت حکومتی که در سال های آغازین پس از به قدرت رسیدن صد ها زندانی سیاسی را بدون محاکمه و شبانه به جوخه اعدام سپرد بر همگان آشکار و پرونده آن جنایات در نزد افکار عمومی همچنان مفتوح است! مرگ مشکوک امیر ساران دوباره این دغدغه و پرسش را مطرح می سازد که چرا زندان های ایران تا این اندازه دهشتبار و ناامن گشته و چرا حکومت تا این اندازه نسبت به جان زندانیانی که به راستی بی گناه اند، بی تفاوت است و نمی تواند و یا نمی خواهد حداقل مسئول حفظ سلامت و امنیت جانی زندانیان باشد؛ هر چند که اساسا بازداشت و زندانی کردن افرادی مانند امیر ساران که تنها حقوق شهروندی خود را مطالبه می کنند تاسف بار است! امضا کنندگان این بیانیه، ضمن اظهار تأسف و تأثر نسبت به این حادثه ی ناگوار و اعلام هم دردی به خانواده و دوستان زنده یاد امیر حسین حشمت ساران، نگرانی عمیق خود را نسبت به سلامت همه زندانیان به ویژه زندانیان سیاسی که به دستور وزارت اطلاعات به زندان هایی با شرایط دهشتبار تبعید می شوند، ابراز می کنند و سهل انگاری مسئولان زندان های جمهوری اسلامی را مسبب اینگونه مرگ های مشکوک زندانیان می دانند. احمد باطبی - فریبا داوودی مهاجر - امیرحسین اعتمادی - ابوالفضل عابدینی نصر - یوجنا نجدی – علی افشاری – اکبر عطری - محمد بهزادي - مصطفي تنها - نسيم تنها - مجيد تولايي - حميد حميدي - مينوش صدوقيان‌زاده - كيوان صميمي - مير محمود يگانلي - مهين علي‌بابايي - عليرضا كرماني - نجات بهرامی - علی جمالی - سورنا هاشمی - حسن رمضانیان- انور میرستاری – اروپرس – محمود امیری مقدم – بیتا قریب – کانون دانشجویان ایرانی هلند – سیامک عبدی – سیاوش جلیلی – سعید ولدبیگی – مریم افشاری – رسول عباسی – مراد معلم – بهزاد پیله ور - محمدرضا اسکندری - طاهره خرمی - محمدتوفیق اسدی - طیبه اسدی – رویا تیموری – حسن نایب هاشم - بیژن مهر - امیرهوشنگ آریان پور - هرمز چمن آرا - اردشیر لطفعلیان - فرزین بستجانی - رضا قاسمیان - یوسف عبداله زاده - علی ضرابی - سخاوت علیزاده - منوچهر قنبری - محمد فاطمی - علی غضنفری - شکوه ميرزادگی - دکتر اسماعيل نوری علا – دکتر شکر فلاح – حسام فیروزی - ناهید باقری- ماندانا احمدی- نیلوفر شمیرانی- امیرحسین موحدی- آکام حبیبی- محمد مسعود سلامتی – جواد امامی - حشمت الله طبرزدی- پرویز سفری - بهزاد مهرانی - حمید علیزاده- وبلاگ کاک هیوا- دکتر آزادی- پرویز هراتی نژاد- بهمن فر- بیژن کریمی- آرزو اصغري- کمال عزتي- هانا عزتي - هيوا عزتي- علی سرمدی-فضائل عزیزان- ویکتوریا آزاد- سام الدين ضيائی- محمد رضا اسکندری-کانون دفاع از دمکراسی در ایران،هلند-حسین باقرزاده- سایت آگاهی، ترویج حقوق بشر در ایران- ناهید میرحاج – علی بیکس – پیروز براتی – فواد پاشايی - نادر زاهدی - مهدی موبدی - داود کاظميه - هايده توکلی - مهدی محمدی - کيوان اسوار –احمدمظاهری- علی خلف زاده - علی مردانی - ابولفضل آجرلو - بهمن بهزادی - بهرام زاهدی - برديا پارسی - فريدون فرهی - خسرو بيت الهی - مهدی مفخمی - ناصر نورهانی - بهمن زاهدی - مجتبی وطن دوست – رضا آزاد، کانون آرش هلند – اصغر مردانی – سامان رسول پور – بهروز جاوید تهرانی – عباس خرسندی – سعید درخشندی – زهور نبوی – حمید رضا محمدی – سیمین محمدی – آزیتا رضایی – رضا محمدی – ابراهیم مرادی- ابوافصل آجرلو- آرش سلیمانی– امین موحدی – حسن زارع زاده اردشیر - پیمان نادری- پیام طیب نژاد- حجت بختیاری - رضا اشرف پور- سعید کاشیلو- سعید کلانکی- شیوا نظرآهاری - علی رضا رنجبر- علی سرانجام- علی عالم زاده- فرزاد حمیدی- کوروش صحتی- کیانوش سنجری- متین احمدی- مجید اینانلو- محمد حسن طالبی- محمد حسین جعفری- محمود شوشتری- مهدی حویزی- مهران میرعبدالباقی- کامران کهنلو- مهران میرعبدلی- مهرداد ماجدی- منوچهر محمدی- نادر تقی زاده- نسرین محمدی- غلامرضا محمدی - وحید شکوهی نیا - ابراهیم مرادی - آمنه نصر رمزی - پیام طیب نژاد - یعقوب کاظمی - سارا محمد رحیمی - اصغر سرانجام - الهام ملاعلی حسینی - آزاده اشعاری - پیمان نادری - ایرج پریز - زهرا رضایی - نادر تقی زاده - علی خسروی - مجید اینانلو - مجید سعادت - شهریار جمشیدی - بابک نامدار - محسن برغندان - سپهر آرین نیا - الهام یعقوبیان - مانی آریامند - جنی مندی، پانی زند - سیروس خیری - نادر پارسی - هادی تهانیان اردستانی - جوی هروه - بهاره منشی - بانو صابری - رافیک خاچیک - رعنا پورعرب - علی وحید - فرنگیس بازل - ژوبین رادفر - سپیده هیرمند - آرمان بختیار - روزبه فراهانی پور – مجتبی سمیعی نژاد – حمیدرضا ظریفی نیا

10.3.09

از وبلاگ کانون مدافعان حقوق کارگر

دوستان سلام
چند مطلب ، گزارش و بیانیه منتشر شده در وبلاگ کانون مدافعان حقوق کارگر را ملاحظه نمایید

http://kanoonmodafean.blogfa.com/
--------------------------------------
شعرهایی از "فلزبان"

وقتی می گویند:
سپید.
تو-
به برف می اندیشی
او –
به قو
یک نفر هم –
به گل های سفید ِخوشبو
من!
به سرمایه
این قرارداد سفیدِ پیش رو
ادامه:
http://kanoonmodafean.blogfa.com/post-86.aspx

بیانیه کانون مدافعان حقوق کارگر به مناسب روز زن
8 مارس یادآور روزی است که در آن زمان کارگر برای بدست آوردن حقوق خود علیه سرمایه‌داری و نظام ستمگر آن به مبارزه‌ای قاطع دست زدند. سرمایه‌داری که از ابتدای ظهور خود برای پایمال کردن حقوق نیروی کار همواره از زنان وکودکان برای بدست آوردن سود بیشتر استفاده می کرد، هیچ‌گاه حاضر به پذیرش حقوق انسانی آنان به راحتی نبوده است. و همواره تلاش کرده است تا از نیروی آنان برای ارزان نگه داشتن نیروی کار استفاده کند. سرمایه‌داری هچ گاه حقوق برابر برای زنان قائل نبوده و همواره تلاش کرده است تا با استفاده از نیروی کار آنان سود خود را افزایش دهد. سرمایه داری هیچ گاه به راحتی تن به حقوق زنان نداده است.آنچه که تا کنون زنان بدست آورده‌اند همه و همه در اثر مبارزات خستگی ناپذیر خود آنان بوده است.
ادامه:
http://kanoonmodafean.blogfa.com/post-87.aspx
گزارش مراسم روز زن
روز 5 شنبه 15 اسفند از ساعت 3 الی 7 بعد از ظهر مراسمی برای بزرگداشت روز زن توسط کانون مدافعان حقوق کارگر و "کانون هستیا اندیش" برگزار شد. در این مراسم طیف‌های مختلفی از فعالان حقوق زنان، کارگری و فعالان اجتماعی شرکت داشتند و بحث‌هایی مربوط به حقوق زنان در ابعاد مختلف انجام شد و افراد مختلفی به بیان نظرات خود پرداختند.
ادامه:
http://kanoonmodafean.blogfa.com/post-88.aspx

دستگیری علی نجاتی رییس هیات مدیره سندیکای نیشکر هفت تپه
به قرار اطلاع موثق، صبح روز 18 اسفند ماه، آقای علی نجاتی رییس هیات مدیره ی سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه در منزل شخصی خود توسط نیروهای انتظامی بازداشت شد.
ادامه:
http://kanoonmodafean.blogfa.com/post-89.aspx
با تشکر از علی رضا اخوان

8.3.09

ممانعت از برگزاري مراسم خاكسپاري امير ساران


ممانعت از برگزاري مراسم خاكسپاري امير ساران

شماره 648-2009
18 اسفند 1387
کليد واژه ها : زندانيان سياسي
مراسم تشييع پيكر اميرساران؛ كه قرار بود امروز ساعت 9 صبح از مقابل منزلش در شهريار برگزار شود با دخالت نيروهاي امنيتي لغو شده است.
به گفته ي خانواده ساران؛ مأموران اطلاعات صبح امروز به آنها اعلام كردند كه تنها در صورتي جنازه را تحويل خانواده مي دهند كه آنها تعهد نمايند هيچ يك از فعالان سياسي در مراسم حضور نخواهند داشت. آنها همچنين تهديد كرده اند در صورت حضور فعالان سياسي، آنها را بازداشت خواهند كرد.
گفتني است، از صبح امروز نيروهاي امنيتي با استقرار ماشين هايي در برابر منزل ساران، به كنترل ورود و خروج اشخاض مي پردازند.
بابك ساران؛ پسر اميرساران مي گويد كه آنها از صبح به دنبال تحويل جنازه و دفن آن هستند با اين حال مشخص نيست كه جنازه پدرش به كجا منتقل شده است.
لازم به ذكراست كه شب گذشته نيز ازسوي متوليان امامزاده و مسجد به خانواده ساران اعلام شد كه به دستور وزارت اطلاعات اجازه دفن جسد و برگزاري مراسم را درمكانهاي فوق ندارند.

انتقال پیکر زنداه یاد ساران به کرج و ممانعت ازمراسم خاکسپاری توسط وزارت اطلاعات

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
بنابه گزارشات رسید از شهریار کرج، وزارت اطلاعات جسد آقای ساران را مخفیانه از شهریار به بهشت سکینه کرج منتقل کرده است و از اجرای مراسم تدفین تا این لحظه جلوگیری می کند.صبح امروز 18 اسفند ماه مامورین وزارت اطلاعات جسد زنده یاد امیر حسین ساران را از شهریار بطور مخفیانه به بهشت سکینه کرج منتقل کردند. خانواده اقای ساران پس از مدتها تلاش متوجه شدند که پیکر زنده یاد ساران به کرج منتقل شده است.مامورین وزارت اطلاعات به خانواده آقای ساران گفته اند که تحت نظارت خودمان و جائی که ما می گوییم باید دفن شود ولی تا این لحظه از دادن جواب مشخص به این خانواده غم زده و سرافراز خوداری می کنند.. مامورین وزارت اطلاعات همچنین خانواده آقای ساران را تهدید کردند که در صورت حضور دوستان وآشنایان آقای ساران در مراسم تشیع و تدفین از این مراسم جلوگیری خواهند کرد.در حال حاضر فقط تعداد بسیار معدودی از خانواده از محل پیکر اطلاع یافتند وسایر اعضای خانواده هنوز از محل بودن پیکر آقای ساران بی خبر هستند.خانواده آقای ساران در شرایط بسیار سخت عاطفی در بهشت سکینه کرج همچنان در انتظار گرفتن پیکر زنده یاد آقای ساران هستند.و تعدادی از مامورین وزارت اطلاعات در آنجا حاضر هستند.ممانعت وزارت اطلاعات از تشیع و دفن پیکر زنده یاد ساران و ایجاد محدویت علیه خانواده وی دلیل قاطع دیگری است که خود آنها قاتل او هستند .

چرا توانمندی خود را از دست داده ایم؟

حسن ماسالی
hmassali@aol.com
001-301-792-3370
هشتم مارس 2009
چرا توانمندی خود را از دست داده ایم؟
(سخنی با ایراندوستان؛ به "بهانه" مرگ امیر حشمت ساران )

قریب هشت سال بود که امیر حشمت ساران را در ارتباط با کوششهائی که در راه باز سازی جنبش ملی و دمکراسی خواهی ایران صورت می گرفت می شناختم. از اینکه امیرحشمت ساران و زنان و مردان آزاد اندیش دیگری را از دست داده ایم متاثر و متاسف می شویم. اما شایسته مبارزین آزادیخواه و ملی ایران نیست که فقط "مراسم عزاداری" بر پا کنیم.
ما هر روز از جنایت ، سرکوب و اسارت مردم میهن خود مطلع می شویم؛
ما هر روز درباره ویرانی کشور، واپسگرائی فرهنگی ، فروپاشی مناسبات انسانی و پایمال شدن ارزشهای دمکراسی خواهی در ایران باخبرمی شویم؛
اما مشاهده میکنیم که بخشی از ایرانیان با سکوت و بی عملی خود ، نسبت به آنچه که بر مردم ایران روا میدارند و در میهن ما میگذرد "بی تفاوت" شده اند؛
بخش دیگری از ایرانیان که "درد وطن " دارند، در داخل و خارج از کشور، ضمن "مقاومت و مبارزات پراکنده"، هنوز نتوانسته ایم تخریب وجنایات رژیم آخوندی رامتوقف سازیم.
سی سال است که از استقرار حکومت جنایتکاران میگذرد .باید بطور جدی بیاندیشیم که چرا بخشی از ایرانیان دربرابر رویدادهای میهن خود" بی تفاوت " شده اند؟ وچرا ما ایرانیان توانمندی خود را برای مقابله دستجمعی بمنظور بر چیدن این نظام از دست داده ایم؟
1- مدتی دکترشاپوربختیار پرچم مقاومت و مبارزه را دردست گرفته بود و امید میرفت که بتواند "اپوزیسیون" شکست خورده و پراکنده را بازسازی کند و همآهنگ سازد. در آنزمان بخش بزرگی از فعالین و محافل سیاسی ایران در داخل و خارج از کشور هنوز" منطقی " نمی اندیشیدند و هیچکس حاضر نبود درباره
"اشتباهات خود" سخن بگوید و اکثریت ما مدعیان دمکراسی خواهی نیز حاضر نبودیم که " دگراندیشان" را برای شکل گیری یک اتحاد وسیع فراگروهی و فرا مسلکی تحمل کنیم. عاقبت دکتر بختیار بدست دژخیمان جمهوری اسلامی بقتل رسید و دولتهای خارجی و مراجع بین المللی نیز" گفتگو و داد وستد مالی وتجاری " باآخوند ها را به حقوق بشر و دمکراسی خواهی ترجیح دادند و حاضر نشدند رهبران جنایتکار جمهوری اسلامی را دستگیر و در دادگاههای جنائی بین المللی بمحاکمه بکشند.
2- در تاریخ هشتم مرداد ۱۳۷۴(28 تا 30 ژوئیه 1995) با الهام ازآرمانهای ملی و دمکراسی خواهی دکتر مصدق ودکتر شاپوربختیارو با همکاری عده ای ازمبارزین با گوناگونی اندیشه، درصدد برآمدیم که شرایط
" اتحاد نیروها" را بطورفراگروهی و فرامسلکی دوباره فراهم سازیم. موفق شدیم قریب هشتاد نفراز فعالین سیاسی – از طیف چپ تا مشروطه خواه – را به شرکت در نشست مشترکی بنام " کنفرانس ملی" در شهر اشتوتگارت ( آلمان) تشویق کنیم. قریب صد وبیست نفرازعلا قمندان نیز که بدلایل گونه گون مادی وشغلی موفق نشده بودند درنشست مزبورشرکت کنند، باارسال نامه و پیام هائی که در بایگانی اسناد کنفرانس ملی حفظ شده اند،پشتیبانی و همیاری خود را ابراز داشتند.
اما در آنزمان ، جنبش سیاسی و مدنی مردم ایران هنوز از انسجام کافی برخوردار نبود و لذا سه سال تلاش در مدار بسته خارج از کشور، بدون ارتباط " ارگانیک" ( سیاسی و تشکیلاتی) با داخل کشور، نمیتوانست به نتیجه مطلوبی برسد.
3- در ده سال گذشته، جنبش خود جوش مردم اوج گرفت و خواست های سیاسی، اقتصادی و مدنی مردم ایران تبلور یافت و از طریق بخشی از روشنفکران، زنان ، دانشجویان و کارگران ایران بطور پیگیرانه و سازمان
یافته، مطرح گردیدند.
4- با الهام از مبارزات داخل کشور، جنب و جوش و تحرک سیاسی در خارج از کشور نیز شدت یافت و چندین نشست و کنفرانس ازطرف جریانهای چپ ،جمهوریخواه، مشروطه خواه و سایر محافل سیاسی ایرانی دربرلین، لندن، پاریس،هانور، بروکسل، استکهلم و... با انگیزه های مشابهی برگزار شد ند .
اما ببینیم چرا این تلاش ها در داخل و خارج از کشور، هنوز پس از سی سال به نتایج مطلوبی نرسیده اند ؟
چرا جنبش ملی و دمکراسی خواهی ایران از سازمان یافتگی و همآهنگی کافی برخوردار نیست؟
چرا با وجود نارضایتی عمیق و گسترده مردم ایران نسبت به رژیم حاکم، "نیروهای ملی و آزادیخواه ایران" نتوانسته اند بعنوان " آلترناتیو" مطرح شوند و به مردم ناراضی امید بدهند و محافل "بی تفاوت" را جلب مشارکت در تعین سرنوشت آینده ایران کنند؟
هم اکنون هزاران کادر فرهیخته و مبارز سیاسی از نسل سابق و نسل جوان، اززنان، دانشجویان ، کارگران و روشنفکران در داخل و خارج از کشور فعالیت میکنند. چرا هنوز در پراکندگی بسر می بریم؟
چرا باوجود حضور فعال هزاران نفر از کادرهای اندیشه ورز و مبارز سیاسی ،نتوانسته ایم علیه رژیم جنایتکار حاکم در ایران ،نقش موثری ایفا کنیم و برای تحقق دمکراسی در درون " ااپوزیسیون" و در جامعه ایران به نتایج مطلوبی برسیم؟
برخی از دوستان " چپ" به درستی براین عقیده هستند که ابتدا باید اتحادی بین گرایشهای مختلف " چپ" بوجود آید تا بعداً بتوانند با صف مستقل خود با دگراندیشان درباره " اتحادنیروها" و برنامه عمل مبارزاتی مشترک به گفتگو بنشینند. اما این پرسش مطرح است که چرا پس از سالها گفت و شنود و نشست و برخاست، امر اتحاد و ائتلاف نیروهای چپ تاکنون به نتیجه مطلوبی نرسیده است، بلکه انشعاب و تفرقه بیشتر شده است؟
بسیاری ازافراد و محافل متشکل در " جبهه ملی ایران" – با وجود برخی کمبودها و ناتوانی ها- سابقاً از یک خصلت خوب برخوردار بودند و آن اینکه با گونه گونی اندیشه و سلیقه، همدیگر را تحمل میکردند.
جبهه ملی ایران که یک "حزب یکپارچه با ایدئولوژی واحد" نیست؛ چرا افراد آن – بخصوص در خارج از کشور که از آزادی گفت و شنود دمکراتیک برخوردارند- حاضر نیستند حتی همدیگر را تحمل کنند؟
در درون " طرفداران سلطنت" عناصر دمکرات، ایراندوست و دمکرات منش یافت میشوند و شخص شاهزاده رضا پهلوی، اصول اساسی مبارزه: یعنی حاکمیت ملی، دمکراسی پارلمانی ، جدائی دین از حکومت ، و همبستگی ملی و یکپارچگی کشور را قبول دارند و عقیده دارند که " شکل نظام "، در آینده باید با مشارکت و رای آزادانه مردم تعین شود. پس چرا دهها گروه که خود را " سلطنت طلب و طرفدار رضا پهلوی " میدانند، به تخریب همدیگر و سایر نیروها مشغول هستند ؟
هموطنان عزیز، یاران مبارز،
بررسی تاریخ تحولات سیاسی ایران از انقلاب مشروطه تاکنون نشان میدهند که مردم ایران و مبارزین سیاسی بارها قیام کردند تابه دمکراسی و تکامل اجتماعی دست یابند؛ اما مشاهده میکنیم که تنها دراثر " خلاء قدرت" که ناشی ازدرگیری و تضاد میان قدرتهای ارتجاعی داخلی و یا تضاد بین قدرتهای خارجی، بوجود می آمد، مردم ایران بطور نسبی در کوتاه مدت به برخی از خواستهای خود دست می یافتند،
تاریخ تحولات اجتماعی دنیا بما می آموزد که استقرار آزادی و دمکراسی از طریق ایجاد" احزاب مدرن اجتماعی" ؛ از طریق سازمان یافتگی هدفمند و دراز مدت اقشار و طبقات اجتماعی؛ و از طریق ایجاد " توازن قوا" در پایه های جامعه امکان پذیر میباشد.
دمکراسی و آزادی را نمی بخشند و بما " هدیه" نمیدهند. باید با ایجاد" ابزار مناسب دمکراتیک( تشکیلات) مبارزه کرد و آنرا بدست آورد.
دمکراسی و آزادیهای بدست آمده را نیز باید در جامعه " نهادینه" کرد تا همیشه برقرار شود.
"نهادینه" کردن آزادی و دمکراسی نیز فقط از طریق ترویج " فرهنگ دمکراسی" و ایجاد " نهادها ی مردمی"و سازماندهی " احزاب مدرن اجتماعی" ، امکان پذیر میباشد.
بی دلیل نیست که:جنبش ملی و دمکراسی خواهی ایران از زمان انقلاب مشروطه تاکنون در بحران مداوم بسر می برد.
بنابراین، برای خروج از بحران فکری، سیاسی و تشکیلاتی ضرورت دارد:
1- جایگاه فکری ، سیاسی و تشکیلاتی مستقل خود را د ر رابطه با نیروهای اجتماعی ، بطور دراز مدت و هدفمند مشخص کنیم. و زمینه را برای شکل گیری " احزاب مدرن اجتماعی " فراهم سازیم. با التقاط فکری وسیاسی و از طریق تشکل های " شتر، گاو، پلنگ" نمیتوان به اهداف دمکراسی خواهی رسید.
2- بعنوان انسانهای دمکرات ، حقوق و حضور " دگراندیشان" را در جامعه بپذیریم تا " همبستگی ملی"، و " کثرت گرائی سیاسی" در جامعه شکل بگیرد و دمکراسی " نهادینه" شود.
3- برای حفظ منافع مردم ، نجات میهن و نوسازی کشور و ایجاد تحول و تکامل اجتماعی ، باید رابطه ای باز و شفاف با سایر نیروها داشته باشیم. کوشش کنیم که " اشتراک نظر و اشتراک منافع" خود را با دگر اندیشان تنظیم و مشخص کنیم. از سیاستهای " فرصت طلبانه"، " سکتاریستی و انحصار گرانه " دوری کنیم که به منافع مردم و به فرهنگ دمکراسی خواهی لطمه میزند.
4- عناصر جاه طلب ،عناصر فرصت طلب ، " عوامل نفوذی رژیم" وهمچنین" لات-و- لوت ها "را از درون تشکیلات سیاسی و از درون جنبش ملی و دمکراسی خواهی ایران طرد کنیم.
5- " فرهنگ گفتگو" و رایزنی های سیاسی را برای جستجوی راهکارهای نوین سیاسی ، تشکیلاتی و برنامه عمل مبارزاتی، در دستور کار خود قرار بدهیم.
6- مشترکاً تلاش بعمل آوریم که " برنامه های تلویزیونی مشترک و مستقلی" سازماندهی کنیم که در خدمت
" فرهنگ دمکراسی خواهی و ایجاد همبستگی ملی ایرانیان"باشد.
هموطنان عزیز، دوستان گرامی:
تسلیم مرگ تدریجی نشویم، نکبت سیاسی و فرهنگی که توسط آخوندها بر جامعه ما حاکم شده، بااراده دستجمعی خودمان ،از میان برداریم.
بیائید همه اندیشه ها ، نیرو وامکانات خود را مشترکاً بکاراندازیم تا از بحران کنونی رهائی یابیم و با کوشش دستجمعی ، توانمندی مطلوب سیاسی و مبارزاتی خود را کسب کنیم و با هویت ملی و دمکراسی خواهی بمردم و میهن خود خدمت کنیم

جائیکه کلمات از بیان حقایق شرم می کنند!

جائیکه کلمات از بیان حقایق شرم می کنند!
هفته همبستگی با کارگران ایران در خارج از کشور را پاس بداریم
امیرجواهری لنگرودی amirjavaheri@yahoo.com
مارس
آنچه درآستانه 8 مارس درسطح سایت ها بازتاب پیدا کرد؛ احضار، دادگاه و به تازیانه بستن دو تن از فعالان زن سنندج سوسن رازانی وشیوا خیرآبادی به جرم شرکت در مراسم اول ماه مه اجرا شد . این جنایت نشان از توحشی بیمانند درجغرافیای ایران است که تنها ازدست بیمارانی برمی آید که بر فضای سیاسی ایران حکومت می رانند. تازه این همه ِ دیوانگی و دیو صفتی نیست . چرا که روزی نیست که فعالی احضار، بازداشت و دستگیر نگردد . طی هفته گذشته چندین تن از فعالان کارگری سندیکای هفت تپه یکی پس از دیگری دستگیر و روانه زندان شدند. ابتداء نیروهای اطلاعاتی آقاى رحيم بسحاق از اعضاى هيئت مديره سنديكاى كارگران هفت تپه را تاريخ ٢٢ فوريه ٢٠٠٩ به بازداشت کشاندند. از وضعيت اين فعال كارگرى تا اين تاريخ اطلاع دقيقى دردسترس نيست. آنگاه درتاریخ ٢٨ فوريه ٢٠٠٩، سراغ رضا رخشان ، مسئول روابط عمومى سنديكاى كارگران شركت نيشكر هفت تپه می روند. در این تهاجم او را همراه خود می برند و ماموران امنیتی همسرش را مخاطب قرار می دهند و تهدید می نمایند که حق مراجعه به هیچ ارگانی را نداشته و ندارد. در همین شب نيروهاى امنيتى همچنين به منزل آ قاى على نجاتى، رئيس هيئت مديره سنديكاى كارگران شركت نيشكر هفت تپه، هجوم برده و خانه وى را تفتيش كرده و فرزندان وى را مرعوب نموده اند. در برابر ایستادگی و مقاومت همسرش عقب می نشینند واز آقاى نجاتى خواسته شده كه با پای خود به اداره اطلاعات مراجعه كند. این تمام کار نیست بعد تر سراغ آن دیگران میروند . بنا به اخبار رسيده از ايران، روز٢ مارس ٢٠٠٩ آقایان محمد حیدری مهر و قربان علیپور از فعالین کارگری سندیکای هفت تپه دستگیر شدند. همچنین روز ۳ مارس٢٠٠٩ جلیل احمدی، نجات دهلی و فریدون نیکوفرد به دادگاه احضار گردیدند.... هدف حاکمیت سرمایه با استفاده از این ابزارهای مافوق ارتجاعی یعنی بکارگیری تازیانه بر بدن زنان مبارز و مدافع برابر حقوقی کارگران و زنان و دستگیری های گسترده فعالان کارگری درجامعه تنها و تنها مرعوب کردن مبارزات و پیشروی کارگران از صحنه تشکل طلبی آنان در سندیکای مستقل نیشکرهفت تپه و ایستادگی کارگران در برابر انتخابات تقلبی "شورای اسلامی کار" و بی آبرویی دست اندرکاران این تقلبات در محیط هفت تپه شوش است . درکردستان استقبال گرم و پرشور فعالین کارگری سنندج از فعالین زن " شیوا خیرآبادی و سوسن رازانی" پس از اجرای حکم شلاق، نشان داد که انسانیت و مقاومت پُرمعنی ، جهالت و عقب ماندگی جمهوری جنون همچنان بر تارک تاریک اندیشی خودنقش می بازد. علیرغم این یورش های وحشیانه ، دردنباله خبرهای دریافتی امروز اعلام گردید : اعضای سندیکای کارگران نیشکرهفت تپه که درراستای دفاع ازحقوق صنفی به اداره اطلاعات شوش احضار شده ودرپی آن دربازداشت به سرمی بردندساعت ۱۲روز ۵شنبه مورخه ۱۳۷۸/۱۲/۱۵ با قرار کفالت آزاد شدند.آقایان رضا رخشان، فریدون نیکو فرد، رحیم بسحاق، قربان علیپور، محمد حیدری مهر، نجات دهلی ، جلیل احمدی که پس از احضار توسط مامورین اداره اطلاعات بازداشت شده بودند امروز پنجشنبه با تودیع قرار کفالت همگی آزاد شدند . به تخت شلاق بستن فعالان زن واصابت تازیانه جهالت بربدن فعالین زن(سوسن رازانی و شیوا خیرآبادی)، آنجا که کلمات ازبیان حقایق وتوضیح مسئله شرم می کنند، به عینه نشانگربه محاکمه کشاندن فعالان کارگری هفت تپه به اتهام " تبلیغ علیه نظام وایجاد اغتشاش" درسندیکای کارگری و دفاع از منافع اقتصادی کارگران نیشکرمی باشد . این عمل واینگونه گروکشی دربرابرایستادگی مدافعین سندیکای هفت تپه وبرای به عقب نشینی واداشتن یکایک این فعالان و ایجاد نوعی شکاف با دیگر کارگران است . هدف شکستن ایستادگی و ازهم پاشیدن استقلال عمل کارگران ومرعوب ساختن یکایک آنان در برابر کارفرما و دولت حامی سرمایه است. نظیرآنچه با دستگیری منصور اسانلو و بعدتربا دستگیری و پرونده سازی ابراهیم مددی برای سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه فراهم آوردند. با این همه موج وسیع دستگیری دانشجویان و به زندان سپردن آنان بر پایه گزارش خبرنامه اميرکبيردر تاریخ۸ اسفند۸۷ آمده ، شکل دیگری از سبعیت نظام را به نمایش می گذارد. درخبرنامه آمده است : " با حملات کينه ورزانه نيروهای امنيتی به دانشجويان پلی تکنيک و بازداشت های گسترده دانشجويان طی روزهای گذشته هم اکنون بيش از ۳۰ دانشجوی پلی تکنيک در زندان مخوف اوين در بازداشت می باشند. اسامی زير مربوط به 25 دانشجوی پلی تکنيک است که بازداشت و انتقال آنان به زندان اوين تاييد شده است. از وضعيت ۸ دانشجوی ديگر نيز اطلاعی در دسترس نمی باشد که تا زمان مشخص شدن وضعيت آنها از ذکر نامشان خودداری می شود. اسامی اين۲۵ دانشجو عبارتند از: ۱- جعفر اعتقادی پور /۲- پاشا اميرمظفری / ۳- سعيد برزگر / ۴- رضا بلباسی / ۵- حسين ترکاشوند / ۶- عليرضا تقوی / ۷- مجيد توکلی /۸ - عباس حکيم زاده / ۹- سجاد خادم / ۱۰- محمد خطايی / ۱۱- کوروش دانشيار /۱۲ - انوشيروان زاهدی / ۱۳- رسول سرمدی / 14۱۴- اسماعيل سلمانپور / ۱۵- کبير فاضلی / ۱۶- روشنک فانی / ۱۷- احمد قصابان / ۱۸- ابراهيم قربانپور / ۱۹- پاشا کوهساری / ۲۰- نويد گرگين / ۲۱- حميد مير حسينی / ۲۲- مهدی مشايخی /۲۳ - نريمان مصطفوی / ۲۴- محمد نصيری / ۲۵- مهدی يعقوبی / از اين 25 دانشجوی پلی تکنيک مهدی مشايخي، عباس حکيم زاده، نريمان مصطفوی و احمد قصابان در ساعت ۷ صبح بامداد روز گذشته با حمله همزمان نيروهای وزارت اطلاعات به منازل آنها بازداشت شدند. مجيد توکلي، حسين ترکاشوند، اسماعيل سلمانپور و کوروش دانشيار از حدود۱ ماه پيش بازداشت و به زندان اوين منتقل شده اند. پس از اعتراضات دانشجويان به پروژه دفن شهيد، نيز بيش از۷۰ دانشجو بازداشت و به کلانتری۱۰۷ فلسطين منتقل شدند که اکثر آنان پس از ۱ روز آزاد شدند، اما بيش از۲۰ دانشجو از ميان آنان روانه زندان اوين شدند." آنچه در خارج از کشور به ابتکار نهادهای همبستگی با جنبش کارگری ایران، علیه دستگیری و زندانی نمودن فعالان زنان ، دانشجویان و کارگران بر ضد سیاست بیکار سازی ناشی از خصوصی سازی، هفته همبستگی با جنبش کارگری ایران را از تاریخ ۱۳ تا ۲۰ مارس۲۰۰۹ بر گزار می نمایند، خود نشانه اعتراض به این توحش نظام و دفاع بی قید و شرط از آزادی ها و حق تشکل مستقل کارگران و گرامی داشت آن سطح ازمبارزاتی ایست که کارگران با ایستادگی و مقاومت خود، فقرو بدبختی را به جان میخرند تا شادی و زندگی را برسر سفره های خالی خود برند. درآستانه نوروز ۱۳۸۸، شرم از آن نظامی ایست که بعد از سه دهه حاکمیت سیاه جزء تباهی و سیه روزی چیزی برای زنان، جوانان ، دانشجویان، کارگران، اقلیت های ملی و آحاد جامعه ما نداشت و شادی و سرافرازی از آن یکایک آنانی است که در برابر این چنین نظامی کوتاه نیامدند و همچنان می ایستند وازحقوق انسانی شان دفاع می نمایند.

امیر حسین حشمت ساران

زندانی سیاسی، امیر حسین حشمت ساران در زندان گوهردشت درگذشت(به قتل رسيد)
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران : بنابه گزارشات رسیده از بیمارستان رجائی کرج ،زندانی سیاسی امیر حسین حشمت ساران 09:00 صبح امروز در بیمارستان رجائی کرج جاودانه شد. این سومین زندانی سیاسی است که در زندان گوهردشت کرج به قتل رسانده می شود.زندانی سیاسی امیر حسین ساران ،پس از تجویز دارهایی که بصورت پورد شده و جند دارو با هم مخلوط بود و از محتوای این داروها اطلاعی دردست نیست مسموم شد و در حدود 48 ساعت در کوما بسر برد تا اینکه صبح امروز جاودانه شد.از روز گذشته که خانواده آقای ساران متوجه وضعیت وخیم جسمی آقای ساران شدند فرزندان او بارها تلاش کردند که پدر خود را عیادت کنند ولی مامورین وزات اطلاعات که در آنجا حضور داشتند و به عنوان نگهبان اتاقی آی.سی.یو ب.ودند ممانعت کردند .آقای ساران درحالی که در بیهوشی بود به دستان او دستبند زده بودن و به تخت بیمارستان بسته شده بود.امیر حسین ساران و سایر هم بندیهای او در طی مدت بازداشت خود در زندان گوهردشت کرج بارها آماج حملات سازمان یافته توسط وزات اطلاعات و علی حاج کاظم و روسای حفاظت و اطلاعات و رئیس بند ها قرار گرفت که منجر به برداشتن زخمهای عمیق شده بود در آخرین یورشی که چند روز پیش توسط کرمانی و نبی الله فرج زاده همراه با 30 نفر از افراد گارد ویژه زندان به سلول آنها شد او و همبندیهایش آماج ضربات باطوم قرار گرفتند و اندک وسائل آنها یا تخریب شد و یا به یغما رفت.آقای ساران بارها به بند 8 زندان گوهردشت کرج فراخوانده شد واو را تحت فشار های روحی و تهدیدات مختلف قرار دادندسیاست سرکوبهای گسترده ،اعدامها و قتل زندانیان سیاسی که در زندانها روی میدهد توسط ولی فقیه مطلقه رژیم علی خامنه ای تعیین می شود وبرای اجرا در دست وزارت اطلاعات و روسای زندانهاقرار می گیرد.