,,من کارگرم,,
آغاز خلقت است !؟ زمین در حال تکوین ,
و,, انسان ,, ..,امانیسم,.., کارگر,..,سوسیالیسم,..
خلق میشود و تقدیر او نیز ,,کار ,,
,, پس من کارگرم ,,
سالیان سال از خلقت انسان میگذرد , و او هر روز در حال _
تکامل است , ولی باز کارگر است.
هر روز بر کفه ترازوی ,زور و ستم ,,افزوده میشود,
و همراه با ,, زر و تزویر ,, چماقی میشود باز بر سر کارگر,
,, پس من کارگرم ,,
,, پدرم ,, از پس سالها خستگی وکار به من مینگرد,
و دستهای خون آلوده اش , از جور استبداد را از من پنهان_
میکند و مرا تشویق به تحصیل مینماید ,من آینده اویم ,
و, او گذشته من ,, ما ,, در هم گم شده ایم وبدنبال _
گم شده مان میگردیم ,
,, پس من کارگرم ,,
,,پدرم ,,.,, مادرم ,, با امید و عشق به آینده به من مینگرند,
و میگویند ,, درس بخوان تادر آینده !؟
درمان دردهای بی درمان ما شوی و عصای دست رنجور ما!؟
و باز با تلخی میگویم ,
,, پس من کارگرم ,,
روزها, شبها از پی هم _ جان میکنم,کار میکنم
میگدازم و گداخته میشوم و فعل باید را هزاران بار _
صرف میکنم !؟ و از بایستن به توانستن میرسم,
و باز میگویم ,
,, پس من کارگرم ,,
,, استبداد ,, و ,, سرمایه ,, همه جا را اشغال کرده ,
خانه ام , شهرم , وطنم , فکرم ,!؟
مجال دم برآوردن نیست _
, شهروند درجه یک , مهلت سر برآوردن نمی دهد,,
چماق و شلاق ,, کلمات دورانی تاریخ میگردند.
,, چماق, استبداد مذهب ,, و ,, شلاق, زور سرمایه,,.
,, پس من کارگرم ,,
و دوباره از پس سا لها غم و اندوه و غبار استبداد,
نشسته بر وطنم ,, پدرم ,, را می بینم ,
اینبار او با اعتراض با فریاد به من میگوید,
پسرم ,, من کارگرم ,,
و من خموش و طوفانی به او مینگرم و میگدازم.
قطره اشک ,, نه ,, که قطره خونی از چشمش_
فرو میریزد , نادیده میگیرم, من آینه اویم ,
او خودش را در من و من خودم را در او می بینم,
,, پس من کارگرم ,,
باماشین سرمایه و بزور استبداد کار میکنم.
,, کار میکنم ,در کارخانه _کارگاه_من ابزار شده ام,
,, آلت دست ,, بیا , نیا , برو , زود , دیر ,
,من مالک نیستم,پس نیستم ,,, کارگرم,,
این تکرار تلخ تاریخ و همیشه ,,مظلوم,,.
,,پس من کارگرم ,,
میگوید !؟ نگو , نپرس ,نشنو , نبین , ,, پس کار کن ,,
,, اعتراض ,, خفه شده ای است در گلو ,
خنجری در پهلو _ خاری در چشم ,
پس این زنجیر اسارت ,, انسان ,, کی گسسته میشود؟
آیا زمان طغیان نیست ؟ بردگی استبداد تا به کی ؟
اینبار فریادم_ اعتراض است , عصیان ,زلزله ای در درون ,,
,, پس من کارگرم ,,
و حال بعد از سالیان تحمل ,, ظلم واستبداد ,, در پس ,
این همه من کار میکنم , پس هستم ها ,
بدون لبخنده ای , بی هیچ دست نوازشی ,
باز میبینم که ,,من کارکرم ,,
قلب طپنده تاریخ از هابیل تا امروز,,
پس امید پدرم !؟ قلب رنجور مادرم !؟
چشمان خیس و منتظر وطنم, چه ؟
در آینه به خود مینگرم _میخندم,اما نه,
به واقع زهر خندی به تلخی گریه,,,,,
,, پس من کارگرم ,,,
تقدیم به تمام کارگران مظلوم وطنم وکارگران دنیا.
مجید کریمی
بروکسل.
آغاز خلقت است !؟ زمین در حال تکوین ,
و,, انسان ,, ..,امانیسم,.., کارگر,..,سوسیالیسم,..
خلق میشود و تقدیر او نیز ,,کار ,,
,, پس من کارگرم ,,
سالیان سال از خلقت انسان میگذرد , و او هر روز در حال _
تکامل است , ولی باز کارگر است.
هر روز بر کفه ترازوی ,زور و ستم ,,افزوده میشود,
و همراه با ,, زر و تزویر ,, چماقی میشود باز بر سر کارگر,
,, پس من کارگرم ,,
,, پدرم ,, از پس سالها خستگی وکار به من مینگرد,
و دستهای خون آلوده اش , از جور استبداد را از من پنهان_
میکند و مرا تشویق به تحصیل مینماید ,من آینده اویم ,
و, او گذشته من ,, ما ,, در هم گم شده ایم وبدنبال _
گم شده مان میگردیم ,
,, پس من کارگرم ,,
,,پدرم ,,.,, مادرم ,, با امید و عشق به آینده به من مینگرند,
و میگویند ,, درس بخوان تادر آینده !؟
درمان دردهای بی درمان ما شوی و عصای دست رنجور ما!؟
و باز با تلخی میگویم ,
,, پس من کارگرم ,,
روزها, شبها از پی هم _ جان میکنم,کار میکنم
میگدازم و گداخته میشوم و فعل باید را هزاران بار _
صرف میکنم !؟ و از بایستن به توانستن میرسم,
و باز میگویم ,
,, پس من کارگرم ,,
,, استبداد ,, و ,, سرمایه ,, همه جا را اشغال کرده ,
خانه ام , شهرم , وطنم , فکرم ,!؟
مجال دم برآوردن نیست _
, شهروند درجه یک , مهلت سر برآوردن نمی دهد,,
چماق و شلاق ,, کلمات دورانی تاریخ میگردند.
,, چماق, استبداد مذهب ,, و ,, شلاق, زور سرمایه,,.
,, پس من کارگرم ,,
و دوباره از پس سا لها غم و اندوه و غبار استبداد,
نشسته بر وطنم ,, پدرم ,, را می بینم ,
اینبار او با اعتراض با فریاد به من میگوید,
پسرم ,, من کارگرم ,,
و من خموش و طوفانی به او مینگرم و میگدازم.
قطره اشک ,, نه ,, که قطره خونی از چشمش_
فرو میریزد , نادیده میگیرم, من آینه اویم ,
او خودش را در من و من خودم را در او می بینم,
,, پس من کارگرم ,,
باماشین سرمایه و بزور استبداد کار میکنم.
,, کار میکنم ,در کارخانه _کارگاه_من ابزار شده ام,
,, آلت دست ,, بیا , نیا , برو , زود , دیر ,
,من مالک نیستم,پس نیستم ,,, کارگرم,,
این تکرار تلخ تاریخ و همیشه ,,مظلوم,,.
,,پس من کارگرم ,,
میگوید !؟ نگو , نپرس ,نشنو , نبین , ,, پس کار کن ,,
,, اعتراض ,, خفه شده ای است در گلو ,
خنجری در پهلو _ خاری در چشم ,
پس این زنجیر اسارت ,, انسان ,, کی گسسته میشود؟
آیا زمان طغیان نیست ؟ بردگی استبداد تا به کی ؟
اینبار فریادم_ اعتراض است , عصیان ,زلزله ای در درون ,,
,, پس من کارگرم ,,
و حال بعد از سالیان تحمل ,, ظلم واستبداد ,, در پس ,
این همه من کار میکنم , پس هستم ها ,
بدون لبخنده ای , بی هیچ دست نوازشی ,
باز میبینم که ,,من کارکرم ,,
قلب طپنده تاریخ از هابیل تا امروز,,
پس امید پدرم !؟ قلب رنجور مادرم !؟
چشمان خیس و منتظر وطنم, چه ؟
در آینه به خود مینگرم _میخندم,اما نه,
به واقع زهر خندی به تلخی گریه,,,,,
,, پس من کارگرم ,,,
تقدیم به تمام کارگران مظلوم وطنم وکارگران دنیا.
مجید کریمی
بروکسل.
No comments:
Post a Comment