2.5.07

,,من کارگرم,,

,,من کارگرم,,
آغاز خلقت است !؟ زمین در حال تکوین ,
و,, انسان ,, ..,امانیسم,.., کارگر,..,سوسیالیسم,..
خلق میشود و تقدیر او نیز ,,کار ,,
,, پس من کارگرم ,,
سالیان سال از خلقت انسان میگذرد , و او هر روز در حال _
تکامل است , ولی باز کارگر است.
هر روز بر کفه ترازوی ,زور و ستم ,,افزوده میشود,
و همراه با ,, زر و تزویر ,, چماقی میشود باز بر سر کارگر,
,, پس من کارگرم ,,
,, پدرم ,, از پس سالها خستگی وکار به من مینگرد,
و دستهای خون آلوده اش , از جور استبداد را از من پنهان_
میکند و مرا تشویق به تحصیل مینماید ,من آینده اویم ,
و, او گذشته من ,, ما ,, در هم گم شده ایم وبدنبال _
گم شده مان میگردیم ,
,, پس من کارگرم ,,
,,پدرم ,,.,, مادرم ,, با امید و عشق به آینده به من مینگرند,
و میگویند ,, درس بخوان تادر آینده !؟
درمان دردهای بی درمان ما شوی و عصای دست رنجور ما!؟
و باز با تلخی میگویم ,
,, پس من کارگرم ,,
روزها, شبها از پی هم _ جان میکنم,کار میکنم
میگدازم و گداخته میشوم و فعل باید را هزاران بار _
صرف میکنم !؟ و از بایستن به توانستن میرسم,
و باز میگویم ,
,, پس من کارگرم ,,
,, استبداد ,, و ,, سرمایه ,, همه جا را اشغال کرده ,
خانه ام , شهرم , وطنم , فکرم ,!؟
مجال دم برآوردن نیست _
, شهروند درجه یک , مهلت سر برآوردن نمی دهد,,
چماق و شلاق ,, کلمات دورانی تاریخ میگردند.
,, چماق, استبداد مذهب ,, و ,, شلاق, زور سرمایه,,.
,, پس من کارگرم ,,
و دوباره از پس سا لها غم و اندوه و غبار استبداد,
نشسته بر وطنم ,, پدرم ,, را می بینم ,
اینبار او با اعتراض با فریاد به من میگوید,
پسرم ,, من کارگرم ,,
و من خموش و طوفانی به او مینگرم و میگدازم.
قطره اشک ,, نه ,, که قطره خونی از چشمش_
فرو میریزد , نادیده میگیرم, من آینه اویم ,
او خودش را در من و من خودم را در او می بینم,
,, پس من کارگرم ,,
باماشین سرمایه و بزور استبداد کار میکنم.
,, کار میکنم ,در کارخانه _کارگاه_من ابزار شده ام,
,, آلت دست ,, بیا , نیا , برو , زود , دیر ,

,من مالک نیستم,پس نیستم ,,, کارگرم,,
این تکرار تلخ تاریخ و همیشه ,,مظلوم,,.
,,پس من کارگرم ,,
میگوید !؟ نگو , نپرس ,نشنو , نبین , ,, پس کار کن ,,
,, اعتراض ,, خفه شده ای است در گلو ,
خنجری در پهلو _ خاری در چشم ,
پس این زنجیر اسارت ,, انسان ,, کی گسسته میشود؟
آیا زمان طغیان نیست ؟ بردگی استبداد تا به کی ؟
اینبار فریادم_ اعتراض است , عصیان ,زلزله ای در درون ,,
,, پس من کارگرم ,,
و حال بعد از سالیان تحمل ,, ظلم واستبداد ,, در پس ,
این همه من کار میکنم , پس هستم ها ,
بدون لبخنده ای , بی هیچ دست نوازشی ,
باز میبینم که ,,من کارکرم ,,
قلب طپنده تاریخ از هابیل تا امروز,,
پس امید پدرم !؟ قلب رنجور مادرم !؟
چشمان خیس و منتظر وطنم, چه ؟
در آینه به خود مینگرم _میخندم,اما نه,
به واقع زهر خندی به تلخی گریه,,,,,
,, پس من کارگرم ,,,

تقدیم به تمام کارگران مظلوم وطنم وکارگران دنیا.
مجید کریمی
بروکسل.

No comments: