1.11.08

دکترحسن ماسالی


حسن ماسالی
HMassali@aol.com
Tel. 1-301-792-3370
پانزدهم نوامبر ٢٠٠٥
( در پاسخ به نظریات برخی محافل که با فرهنگ سیاسی"توده ایستی" پرورش یافته اند و امروز " راه نجا ت " خود را از طریق تقسیم بندی " نژادی" و " ستیزه جوئی قومی " و همچنین "سیاست تفرقه وتجزیه طلبانه" به امید دخالت نظامی خارجی جستجو میکنند؛این مقاله تجدید چاپ میشود).

همبستگی ملی ایرانیان و گسترش دمکراسی درایران
از ویژگی های ارزشمند جامعه ایران اینستکه صرفنظر از استبداد حکومت های مرکزی و فتنه گریهای خارجی، مردم با تعلقات مذهبی و قومی گوناگون قرنها درکنار همدیگر بطرز مسالمت آمیز زندگی کرده اند و طی چند هزار سال تاریخ مشترک " هویت مشترک ایرانی" را بوجود آورده اند.
ایران کشوری بوده است که بعلت بافت اجتماعی و ساختار اقتصادیش و همچنین بعلت موقعیت استراتژیکی اش
همه قدرت سیاسی – اداری در حکومت مرکزی و گاهی بدست یک فرد متمرکز می شده است.(*١)
این شیوه حکومت داری موجب می شده است که بخصوص مردم شهرستانها و نقاط دوردست نتوانند در سرنوشت خویش و در اداره امور کشور دخالت کنند و در نتیجه با محرومیت های اجتماعی مختلفی روبرو بودند و این مناسبات هنوز ادامه دارد.
از ویژگی های تاریخی ایران از جمله اینستکه اقوام ایرانی و حتی غیر ایرانی که حکومت مرکزی را تصاحب میکردند، برای اینکه همبستگی سراسری ایرانیان و یکپارچگی کشور را حفظ کنند، کوشش بعمل می آوردند که با " هویت ایرانی " حکومت کنند زیرا آگاه بودند که در آمیختگی قومی ، پالایش فرهنگی و آداب و رسوم مشترک ایرانیان ، آنچنان قدرتمند است که از طریق تسلط قدرت نظامی و سیاسی- اداری و حتی با ایجاد حکومت ترور و اختناق و ایجاد مرزهای مصنوعی . نمیتوانندهمبستگی ایرانیان.را از میان بردارند. . دراینباره نگاه کنید به سرنوشت حکمرانانی نظیر اسکندر مقدونی، سرداران یونان، مغول، و اعراب همچنین استعمارگران پرتغال ، روس، انگلیس ، آلمان،و آمریکا در ایران که با تمام قدرتشان مجبور شدند با فرهنگ ، تاریخ و هویت مشترک ایرانیان مداراکنند.
پس از پیدایش بلشویسم در روسیه،لنین واستالین عناصر قدرت طلبی بودند که تئوری های مارکس و انگلس را که در آن دوران هنوز اعتبار علمی داشت ، بعنوان " ایدئولوژی کسب قدرت بوسیله یک حزب" در آوردند. لنین و استالین در آنزمان برای سلب حاکمیت از تزار روسیه ، تئوری " ستم ملی " را بعنوان یک تاکتیک برای کسب قدرت سیاسی باند قدرت طلب خود مطرح کردند ، بدون اینکه به برابری حقوق اقوام و ملیتها باور داشته باشند. زیرا همانطور که اسناد تاریخی نشان میدهند و مشاهده کردیم، حزب بلشویک بصورت یک باند مافیائی جایگزین حکومت تزار شد و در تمام مناطق غیر روس جنایات بیشماری مرتکب شدند . شیوه کار لنین و شاگردش استالین عاقبت موجب شد که امروز نیز باند مافیائی سرمایداری از درون همان حزب بلشویک و سازمان پلیسی "ک.ج.ب" شکل بگیرد که نه تنها در روسیه و اروپای شرقی ، بلکه در اروپای غربی نیز دست مافیای ایتالیائی نسب را از پشت بسته اند.
درایران " چپ سنتی " که مهمترین خصلتش بیسوادی و کپی برداری از " مراجع تقلید " نظیر لنین و استالین است،درباره ایران نظریه عاریتی " ستم ملی ملت فارس علیه ملل دیگر " را طوطی وار مطرح میکند و.برخی از عناصر ساده اندیش و قدرت طلب وابسته به اقوام درون ایران نیز بدون اینکه شناخت واقع بینانه ای از ساختار قدرت سیاسی، نظامی و اداری ایران داشته باشند، محرومیتهای اقتصادی ، مشکلات سیاسی و فرهنگی قومی و همچنین مناسبات ضد دمکراتیک سیاسی- اداری کشور را به گردن یک موجود موهوم بنام " ملت فارس " می اندازند تا تئوری خودشان را با نظریه " مرجع تقلید" خود یعنی لنین انطباق بدهند.
از این نظریه پردازان می پرسیم که در ایران چند صدسال اعراب ، مغول، صفویه ؛ زندیه ،افشاریه ، قاجاریه
حکومت کردند ، آیا آنها"فارس " بودند؟
به تاریخ معاصر رجوع میکنیم: آیا در زمان محمد رضا شاه اکثر قریب باتفاق سران ایلات و عشایر بلوچستان، کردستان، گیلان، مازندران خراسان، آذربایجان و.. هم پیمان شاه نبودند؟( در این مورد تمام اسامی سران اقوام وعشایر ایران و عکسهای آنان را که وفاداری خود را نسبت به رژیم درمحافل مختلف ابرازمیداشتند دراختیار دارم).
ازاین محافل که درباره " ستم فارس ها" یقه درانی میکنند می پرسیم : این "ملت فارس" و لشگریان ستمگرش
کجا مستقر هستند؟ آیا آنهائی هستند که در تهران حکومت میکنند؟ این حکومتگران که با ایدئوژی ، رسومات و فرهنگ عربی بر ما حکومت میکنند و ترکیبی از اقوام و ملیتهای مختلف هستند که در این اسارت ایدئولوژیک – سیاسی نقش دارند..سپاهیان و جنایتکاران این رژیم نیز بنام اسلام و استقرار فرهنگ عربی و قرون وسطائی در ترور و اختناق همه ایرانیان شرکت میکنند.
آیا" ملت فارس " آنهائی هستند که اقتصاد کشور را در دست دارند و از طریق اقتصادی "ستم ملی " روا میدارند؟
تا آنجائی که پژوهشگران بیغرض داخلی و بین المللی ابراز میدارند، آذربایجانی های کوشا و با استعداد نبض اقتصادی ایران را دردست دارند. و آنچه که به فساد و غارت اموال عمومی مربوط میشود ،کارگردانان وحامیان اصلی حکومت مرکزی در گذشته و حال ثروت ملی و حقوق مردم محروم جامعه را تصاحب کرده ، یا برباد میدهند.
آیا " ملت فارس " در استان فارس مستقر هستند و از آنجا سپاهیان خود را برای ستم سایر ملل اعزام میدارد؟
در استان فارس که بطور عمده بقایای ترکان مغول ( قشقائی ها)، اقوام لر ( بختیاری ها) ، وعرب زندگی میکنند و اکثر آنان مثل سایر اقوام ایرانی، از حقوق اولیه انسانی و سیاسی محروم هستند.
آیا "ملت فارس " پارسی های زردشتی هستند؟
اکثر پارسی های زردشت نیز پس از حمله اعراب به هند پناه بردند و بقایای این " پارسیان " نیز در ایران از اقلیتهای قومی محسوب میشوند که در ساختار قدرت سیاسی- اداری حکومت مرکزی و یا در انحصار گرفتن اقتصاد کشور نقشی ندارند، بلکه بوسیله این رژیم مورد اذیت و آزار قرار میگیرند.
واقعیت اینستکه: حکومت مرکزی با ساختار قدرت سیاسی- اداری متمرکز و ضد دمکراتیک ،با در انحصار گرفتن قدرت مالی و اقتصادی کشور ( اقتصاد دولتی ) و همچنین از طریق سیاستهای غارتگرانه بوسیله باندهای مافیائی مرتبط به قدرت مرکزی ، حقوق مردم سراسر کشور و حقوق اقوام گوناگون ساکن ایران را مورد تجاوز قرار میدادند و می دهند.
مبارزه مردم محروم و تحت ستم سراسر ایران از کرد، بلوچ، آذری ، ترکمن و عرب و غیره برای پایان بخشیدن به محرومیت ها، نابرابری ها و برای دمکراتیزه کردن مناسبات اقتصادی ،سیاسی – اداری کشور و شکوفا ساختن فرهنگ و زبان ضرورتی اجتناب ناپذیر میباشد اما چگونه؟
در تاریخ تحولات سیاسی ایران برخی عناصر مثل قاضی محمد در کردستان ایران، صادقانه میخواستند برای احقاق حقوق پایمال شده مردم کردستان مبارزه کنند، اما اعلام " جمهوری مهاباد" و چشم امید به قدرتهای خارجی دوختن، سیاست غلطی بود که سر انجام خوبی ببار نیاورد.
غلام یحیی و پیشه وری از نارضایتی و محرومیت مردم آذربایجان استفاده کردند تا خواستها ی حق طلبانه مردم آذربایجان را وجه المصالحه قدرت طلبی فرقه خود و اتحاد جماهیر شوروی قرار دهند که سیاستی خائنانه به مردم آذربایجان و ایران بود و این آقایان و فرقه آنان عاقبت به سرنوشت شومی در همان شوروی دچار شدند.
شخصاً تجربیات زیادی از ارتباط احساسی و کورکورانه هموطنان عرب ما در خوزستان دارم . عناصر و محافلی از اعراب ساکن ایران را می شناختم که بخاطر محرومیتها و تحقیر هائی که در اثر مناسبات سیاسی – اداری ضد دمکراتیک ویا بخاطر فرهنگ ارتجاعی حاکم در ایران به آنها روا میداشتند، با حکومتهای عراق ، سوریه یا مصر ارتباط برقرار میکردند تا باصطلاح " مدافع حقوق مردم عرب " ساکن ایران شوند. سازمانهای امنیتی و استخبارات این کشور ها که خود ماهیت ارتجاعی و ضد دمکراتیک داشتند، کوشش بعمل میآوردند تا از این افراد برای "جاسوسی و تخریبگری " استفاده کنند. برخی از این افراد شریف و آزاد اندیش عرب ایرانی را می شناختم که حاضر به همکاری نمی شدند و لذا سالها در زندانهای حکومتهای بعثی عراق و سوریه مورد شکنجه و اذیت و آزار قرار گرفتند. یکی از همان شکنجه شدگان و آوارگان عرب ایرانی، اکنون در اروپا زندگی و فعالیت میکند . امیدوارم که این هموطن عرب ، راه نجات خود را در همبستگی با مردم تحت ستم سراسر ایران جستجو کند ، نه اینکه اینبار بجای حکومتهای عربی ،به ابزاری در دست قدرتهای بزرگ اروپا و آمریکا بدل شود. اینگونه سیاستها و روش کار موجب تضعیف همبستگی مردم و تقویت حکومت های ارتجاعی در ایران خواهد شد و قدرتهای خارجی نیز پس از بهره برداری تاکتیکی آنان را قربانی خواهند کرد.
شخصاً قریب سه سال در کردستان ایران زیسته و در کنار مردم و رزمندگان کرد مبارزه کرده ام. شخصاً از محرومیتها ی مردم کردستان و جنایاتی که توسط حکومت مرکزی در سراسر کردستان اعمال میشود آگاهی دارم وآماده هستم که با تمام امکانات و تاپای جان برای برابری حقوق مردم زحمتکش و محروم کردستان و سراسر ایران بمبارزات خود ادامه دهم ، اما حاضر نیستم از سیاست جدائی طلبانه و نفاق اندازانه که به همبستگی مردم سراسر کشور و یکپارچگی ایران لطمه وارد می سازد، حمایت کنم.
راهکارهای نجات از دیکتاتوری و محرومیتهای اجتماعی:
عقیده دارم برای نجات مردم از نابرابری هاو تبعیض های سیاسی ، اقتصادی، جنسی، فرهنگی .. ضروریستکه ابتدا با طرح برنامه سیاسی و تعین استراتژی و تاکتیکها و برنامه عمل مبارزاتی مشترک زمینه ذهنی مناسبی برای همبستگی مردم سراسر کشور و تمام ستمدیدگان ایران در برابر حکومت استبدادی و دیوان سالاری – تروریستی مرکزی فراهم سازیم.
ضروریست شعارهای سیاسی و مبارزاتی ما با سیاست همبستگی ایرانیان انطباق داشته باشد تا زمینه برای همآهنگ کردن شیوه های سازماندهی و مبارزه فراهم شوند و در سراسر ایران گسترش یابند.
ضروریست که مشترکاًچشم انداز روشنی برای دمکراتیزه کردن مناسبات سیاسی – اداری کشور از طریق فدرالیزه کردن قدرت سیاسی – اداری کشور داشته باشیم تا زمینه مشارکت وسیع مردم در اداره امور خویش و مدیریت آینده جامعه ایران فراهم شود.
در ایران اقوام گوناگون ایران در نقاط مختلف کشور زندگی میکنند . بطور مثال : کردها در گیلان، مازندران، قزوین ، قوچان و همچنین آذری ها در نقاط مختلف ایران ساکن هستند که گروههای اجتماعی قدرتمندی را تشکیل میدهند و یا میدانیم که هرکدام از اقلیتهای مذهبی ایران فقط در یک منطقه خاصی ساکن نیستند.، لذا تآمین حقوق برابر برای همه مردم و رفع تبعیضات قومی ، دینی و جنسی میتواندفقط از طریق فدرالیزه کردن قدرت سیاسی- اداری براساس مفاهیم دمکراسی خواهی و گسترش آن در عرصه اجتماعی صورت بگیرند، نه براساس تقسیم بندی ایران بخاطر تمایلات قومی یا مذهبی.
ضروریست که "عدم تمرکز سیاسی – اداری" وتقسیمات کشوری بمنظور تقویت بخشیدن شوراهای محلی و منطقه ای منتخب مردم و براساس مفاهیم دمکراسی خواهی و، گسترش آن در عرصه اجتماعی صورت بگیرند . مشارکت مستقیم مردم در اداره و مدیریت جامعه ، نه تنها موجب گسترش دمکراسی و نهادینه شدن آن میشود، بلکه شرایط نوسازی ایران تسهیل میگردد وامکانات اقتصادی و مالی در دست دولت یا بخش خصوصی انحصارگر متمرکز نمیگردد. ایجاد کار ،مسکن و زمینه سازی برای رفاه اجتماعی برای مردم از حرف بعمل در می آید. بامشارکت مستقیم مردم است که فرهنگ هنر و زبان شکوفا میشوند وفرهنگ و هنر فرمایشی جایگاهی نخواهند داشت . اگر هر حزب و گروه قومی و مذهبی بخواهد کشور را جولانگاه خاص خود قرار بدهد با فرهنگ و سیاست کثرت گرائی سیاسی ، سکولاریسم و دمکراسی خواهی در تضاد قرار میگیرد. تمایلات فرقه گرایانه باید از هم اکنون مهار شوند وگرنه در باز سازی دیکتاتوری دیگری نقش ایفا خواهند کرد. تقسیم بندی سیاسی و یا جغرافیائی ایران براساس دین و مذهب و یا قوم گرائی، سیاستی است ارتجاعی و نژادپرستانه و تفاوتی با جمهوری اسلامی نخواهد داشت .
از طرف دیگر، مناسبات اقتصادی و سیاسی در جهان امروز و روند" گلوبالیزیشن" بما می آموزد که همبستگی مردمی، ملی و سراسری خود را برای تضمین بقای خود حفظ کنیم. بدون چنین چشم اندازی، به سرنوشت بسیاری از کشورهای افریقائی دچار خواهیم شد که جنگ داخلی و انتقامجوئی ها ی مذهبی و قبیله ای جوامع آنان را متلاشی کرده است و به زائده ی بی ارزشی در جهان تبدیل شده اند.
توضیح : (*1) رجوع شود به نظریات مارکس و انگلس در باره " شیوه تولید آسیائی" همچنین به نظریات و پژوهش های آقای ویت فوگل در کتاب استبداد آسیائی و مقالات آقای د کتر محمد علی خنجی درباره شیوه تولید آسیائی