1.11.09

توهم تاریخی

علی اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی، یکی از ابهامات تاریخ حکومت اسلامی است، که ارزیابی های متفاوت توسط نظریه پردازان و مردم، و تحلیل های ناهمگون توسط استراتژیست های دولت نظامی ـ امنیتی، در مورد وی، گفته و نوشته شده است. پاره ای از تحلیل گران، او را به عنوان رهبر مافیای مالی و نفتی معرفی کرده و بدان بسنده می کنند. برخی دیگر از او یک استراتژیست قدرتمند می سازند که فقط "هاشمی است که توان عبور دادن رژیم، از بحران کنونی را دارد"، و عده ای از دلباختگانش او را همطراز با فروغی و قوام السلطنه و دکتر مصدق می بینند، و تدبیر و دوراندیشی او را به اوج رسانده و همتایی برای او نمی یابند. در 17 جولای اخیر، دیدیم، که پاره ای از مردم همچون دلباختگان و جان شیفتگان راهی نماز جمعه تهران شدند، که با دخیل بستن به این امامزاده، شاید از بحران موجود گذر کنند و کشتی توفان زده به ساحل امن برسد. در این نوشته، تلاش می شود که با پژوهشی کوتاه، با اتکا بر اسناد، گفتارها و نوشتارهایی که توسط هاشمی در نیم قرن اخیر، تهیه شده است، پوشش مرصع نشان و هوشمندی دروغین هاشمی، به کناری زده شود، و هاشمی حقیقی در تماشاخانه تاریخ و سیاست به نمایش گذاشته شود. باور کردن قسم حضرت عباس یا دم خروس "اعتبار یابی دروغین" و "انقلابی جلوه دادن خویشتن" یکی از روان پارگی هایی است که در طول انقلابات و جنبش های گوناگون گریبان پاره ای از صاحبان قدرت را می گیرد و آنان را به گرداب نیستی رهسپار می کند. در تاریخ جهان و کتاب های خاطره نویسی بزرگان، همچون ناپلئون، هیتلر، محمدرضا شاه و ... سناریوهای مشابه فراوان می توان جست. هاشمی نیز در این گرداب، دست و پا فراوان زد، و به منظور "اعتباریابی و انقلابی جلوه دادن دروغین"، خود را در سالهای 1337 از نزدیکان خمینی جلوه داده و در حادثه 15 خرداد 1342، صحنه گردان اصلی به نمایش گذاشته، و چندین بار از دستگیری خویش، خبر داده است. دستگیری هاشمی رفسنجانی بسیار کوتاه مدت بود و نخستین آن در سال 1344 به وقوع پیوست. هاشمی در سال 1313 در جلگه نوق ـ از جلگه های رفسنجان ـ متولد شد. (ص 19، کتاب دوران مبارزه). برای کسب علوم فقهی راهی قم می شود و در خانه برادران مرعشی ها، اتاقی کرایه می کند که اتفاقاً، آن منزل در مقابل خانه خمینی قرار داشته است و در سال 1337 با خواهر صاحبخانه (عفت مرعشی) ازدواج می کند. در دهه 30، خمینی و روحانیت، نقش فعال سیاسی نداشتند و آن به دلیل وجود آیت الله بروجردی بود که در سال 1324 از نجف راهی قم شد، و تا فروردین 1340 که فوت کرد، به عنوان تنها رهبر شیعیان جهان، مانع هر نوع حرکت سیاسی می شد، و حتی در روز تولد ولیعهد، مرتضی برقعی را برای عرض تبریک راهی تهران کرد. با کندوکاو در تاریخ دهه 30، فعالیت سیاسی از طرف خمینی و اطرافیانش ملاحظه نمی شود. نخستین حرکت خمینی، مخالفت وی با حضور بانوان سپاه دانش بود که هاشمی در ص 133 کتاب دوران مبارزه، اوایل بهمن 1341 را رقم می زند. هاشمی در سلاخی و قصابی تاریخ و وارونه سازی حقایق یک متخصص حرفه ای است. کتاب دوران مبارزه که به همت فرزند خلفش مهدی هاشمی چاپ شده است، مملو از این نمایشات دروغین تاریخی است. از صفحه 421 تا صفحه 815 بیش از 300 سند (که مرجوع به ساواک است) دیده می شود. به عنوان نمونه: در صفحه 421 کتاب "دوران مبارزه ..." از طرف رئیس شهربانی کل کشور علوی مقدم به نخست وزیر ـ اقبال ـ سندی جعل شده است بدینگونه: "... اکبر هاشمی به همدان آمده بود ... و مطالب تا اندازه ای تحریک آمیز گفته بود... چون مشارالیه تا اندازه ای خردسال! بود ... مرخص شده است..." سال 1337 همان سالی است که با عفت مرعشی ازدواج می کند، و او یک جوان 24 ساله بوده، آیا سرلشکر علوی مقدم رئیس کل شهربانی، تفاوت یک جوان 24 ساله و یک طفل خردسال را نمی داند؟ سال 1337، اقبال نخست وزیر بود و علوی مقدم مقتدرترین رئیس شهربانی تاریخ شاهنشاهی محمدرضا شاه بود، و تا آنجا قدرت داشت که نتیجه انتخابات را دستکاری کرد که صدای اعتراض آمریکایی ها هم درآمد! هاشمی، در این خیالات است که به مردم وانمود کند، که بختیار، علوی مقدم و اقبال، کلیه امورات مملکت را به حال خود رها کرده و در انتظار آن بودند که این طفل خردسال 24 ساله در همدان چگونه انقلاب می کند؟ آقای هاشمی در چندین جا، از نقش بارز "خویشتن" در حادثه 15 خرداد 1342 در کنار خمینی و در مدرسه فیضیه صحبت می کند و می نویسد. اما یادش می رود که در ص 157 کتاب مزبور نوشته که در 15 خرداد 42 در پادگان باغ شاه به اتفاق آقای باهنر دوران سربازی را طی می کردند و حتی "... ما را هم می خواستند برای سرکوبی تظاهرات ببرند..." جل الخالق! کتاب "دوران مبارزه ..." به منظور "خویشتن انقلابی جلوه دادن" جعل و تنظیم شده است و نمونه های فراوان یافت می شود که از حوصله این نوشته بیرون است. اوج قدرت بعد از حادثه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر ماه 1360، هاشمی یکه تاز میدان شد. او رئیس مجلس بود، اما کلیه مسائل مملکت از امور جبهه جنگ گرفته تا انتخاب رئیس جمهور و نخست وزیر و مسایل ریز و درشت کشوری زیرنظر و به فرمان وی پیش رانده می شد. بعد از کشته شدن رجایی و باهنر در انفجار دفتر نخست وزیری ـ شهریور 1360 ـ هاشمی پافشاری می کند که علی خامنه ای رئیس جمهور شود، (صفحات 278 و 279 کتاب عبور از بحران)، خمینی مخالفت می کند، چون معتقد است که یک روحانی و عضو ارشد حزب جمهوری اسلامی نباید رئیس جمهور شود. هاشمی شرایط بحرانی را دال بر گفتارش می کند و خمینی می پذیرد. (صفحات 277 تا 279 کتاب مزبور) سال 60: فروش نفت به اسرائیل ـ آغاز گفت وگوهای هسته ای با کره شمالی تابستان سال 60، حکومت اسلامی با دو بحران اساسی مقابله می کند: درگیریهای پس از 30 خرداد 60 و کشتار مسئولان بالای مملکت از یک سو و شکست های پی در پی در جبهه و نیاز به اسلحه های کشنده و تسلیحات هسته ای و دلار بیشتر از سوی دیگر. در روز 22 شهریور 1360، هاشمی همراه با وزیر دفاع و فرماندهان ارشد سپاه و ارتش و ... راهی کره شمالی می شود(صفحات 281 تا 288 کتاب عبور از بحران)، عمده دیدارها از مراکز تسلیحات می باشد. اکثر ملاقات شوندگان، فرماندهان ارشد پروژه های تسلیحات اتمی کره شمالی هستند. به گمان نگارنده؛ هدف از سفر، آغاز پروژه تسلیحات هسته ای و یاری از کره شمالی بدین منظور بوده، که شش سال پیش راز این حادثه، بر جهانیان آشکار شد. در همان روزها، به درخواست هاشمی، محمد غرضی وزیر نفت در رأس هیاتی، عازم کشوری مبهم می شود که بتوانند معاملات مناسب تری در فروش نفت نصیب رژیم تهران کنند. آیا این کشور مبهم اسرائیل است؟ آیا گزارش اخیر نیوزویک در مورد فروش نفت ایران به اسرائیل هنوز یک راز است؟ ماکیاولیسم و سودای سردار سازندگی آقای ماکیاول سیاستمدار و فیلسوف ایتالیایی (1527ـ1469) حدود 500 سال پیش کتابی نوشت که تصویری گویا از هاشمی ارائه می دهد. ماکیاولیسم، سیاستی است که معتقد به اصول و مبانی اخلاقی و اجتماعی نیست، و هر گونه عملی را برای نیل به مقصود سیاسی و کسب قدرت جایز می داند. هاشمی خصوصیات حقیقی یک ماکیاولیسم را دارد. هاشمی، سالها قبل، کتابی تدوین کرد به نام "امیرکبیر یا قهرمان مبارز" در این کتاب خصوصیات اصلاح طلبانه امیرکبیر در حاشیه و "بابی کشی" وی در متن قرار گرفت. پژوهشگران، هر چند که "بابی کشی" امیرکبیر را از زاویه انتقادی می نگرند، اما اصلاح طلبی وی را به دیده تمجید نگریسته اند، اما خواننده پس از خواندن کتاب "امیرکبیر قهرمان مبارز" هاشمی درمی یابد که گویا ایشان، فقط به دلیل "بابی کشی" از امیرکبیر تجلیل می کرده است. در دوران ریاست جمهوری نام سردار سازندگی را بر خود گذاشت و با راه انداختن باندهای سیاسی و کارگزاران سازندگی در داخل و لابی های نخ نما شده در خارج کشور، تلاش کرد که برای همیشه در جایگاه قدرت باقی بماند. در بهار 1368، در جلسه ای با حضور خمینی و خامنه ای و احمد آقا، هاشمی، پس از تجلیل از خامنه ای، از خمینی می پرسد: "... تکلیف ولایت فقیه پس از حضرت امام چه خواهد شد؟" و خمینی هم می گوید: "مگر همین آقای خامنه ای چه اش می باشد؟" و این ملاکی شد برای مجلس خبرگان، که علی خامنه ای را به عنوان رهبر انتصاب کنند، اما این بار، سودای هاشمی با ناهنجاریهایی روبرو شد، و ماری که در آستین پرورانده، به علت قدرت یابی نظامیان و سپاه، بر گردن او می پیچد و ولوله راه می اندازد. شکاف بین هاشمی و علی خامنه ای در 20 سال اخیر، فزونی گرفت. هاشمی در تکاپو بود که به عنوان نماینده روحانیت سنتی، در ساختار قدرت باقی بماند و جمهوریت را در اسلام جا بزند، اما کشتی بان را سیاستی دگر آمد، و علی خامنه ای به علت پیوند دیرینه با فرماندهان سپاه، حاکمیت مطلقه اسلامی را جایگزین کرد. علی خامنه ای برای حفظ موقعیت خود، امکانات را برای حضور سپاه در ساختار حاکمیت و حوزه های مالی و میدانگاههای رسانه ای فراهم آورد، و بدینگونه بر قدرت فردی خود در ساختار قدرت افزود. شکاف بین هاشمی و خامنه ای، به عمق یک دره است، و ایرانیان با رستاخیز خود در تکاپو هستند که هر دو را در این دره دفن کنند. هاشمی هرگز پیش بینی نمی کرد که فردا چون چشم بگشاید، خود را یک پاره سنگ معلق، در چنگال پلاسیده ی پیر ببیند و در ظلمات سقوط کند و جادوی شیاطین حکومت اسلامی او را هم احاطه کند. پس نوشت: در این نوشته هر جا از کتاب "دوران مبارزه" نام برده می شود منظور کتاب: "هاشمی رفسنجانی دوران مبارزه"، چاپ تهران 1376، زیرنظر محسن هاشمی می باشد. و هر جا که از کتاب "عبور از بحران" نام برده می شود، منظور کتاب "عبور از بحران: کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی" چاپ تهران ،تابستان 1378، به اهتمام یاسر هاشمی می باشد. * رضا علوی، نویسنده و مترجم آزاد در تگزاس ـ آمریکا است.