14.12.08

با اعلام اعتکاف نیروهای بسیج و تشکل‌های وابسته در دانشگاه شیراز؛ پروژه سرکوب دانشجویان دانشگاه شیراز وارد فاز جدیدی شد:

تشکل‌های وابسته و حکومتی دانشگاه شیراز شامل بسیج دانشجویی، جامعه اسلامی و انجمن اسلامی مستقل دانشگاه شیراز طی اعلامیه‌های که در سطح وسیع در دانشگاه شیراز پخش شده است اعلام کرده‌اند که از فردا(شنبه) در مسجد دانشگاه شیراز معتکف خواهند شد. این تشکل‌های وابسته که بعضی از آن‌ها ماهیت شبه‌نظامی نیز دارند، دلیل اعتکافِ سیاسی خود را «هتک حرمت گستاخانه به شهدا، توهین به مقدسات و اهمال مسئولین» اعلام کرده‌اند.
پس برگزاری مراسم بزرگداشت روز دانشجو در روزهای 16 و 18 آذر در دانشگاه شیراز که با حضور پرشور دانشجویان این دانشگاه برگزار گردید، نگرانی‌های مجموعه حاکمیت نسبت به جو دانشگاه شیراز به شدت افزایش یافته است و نیروهای وابسته و شبه‌نظامی درون دانشگاه به همراه مسئولین دانشگاه شیراز و نیز مقامات امنیتی استان فارس دست به دست هم داده‌اند تا فعالین دانشجویی دانشگاه شیراز را به شدت سرکوب کنند. این در حالی است که خبرگزاری‌های وابسته و حکومتی که ید طولایی در پرونده‌سازی علیه دانشجویان دارند نیز با جوسازی و لجن‌پراکنی، فضا را به سمت برخورد شدید با دانشجویان دانشگاه شیراز پیش می‌برند. «رجا نیوز» و نیز «شبکه خبر دانشجو» سایت خبری سازمان بسیج دانشجویی عملا از برخورد خشن با دانشجویان صحبت می‌کنند.
به گزارش شبکه خبر دانشجو معاون سیاسی امنیتی استاندار فارس در دیدار با دانشجویان بسیجی گفته است: «در روش تاكتيكي، بايد به صورت تشكيلاتي عمل كنيد و ابتدا با مشورت و در مرتبه بعد با عمل بتوانيد بيشترين سود و كمترين ضرر را داشته باشيد.» وی همچنین با اشاره به جلسه سخنرانی علی لاریجانی در دانشگاه شیراز، که با اعتراض شدید دانشجویان این دانشگاه همراه بود، گفت: « انتظار ما اين بود كه دانشجوي دشمن شكن فضاي تالار را دست بگيرد تا دانشجويان افراطي و دشمنان نتوانند از اين شور و هيجان فضاسازي كنند.» همچنین بنا گزارش همین خبرگزاری، نیروهای بسیج در این جلسه به حدایق معاون سیاسی امنیتی استانداری فارس گفته‌اند: « ما دانشجويان از حق خودمان نمي گذريم و خواهان برخورد قانوني و قاطع شوراي تامين با اين افراد هستيم... اگر با اين مجرمين برخورد نشود مسامحه كرده ايد چرا كه اين افراد با توهين از خط قرمز ارزش ها عبور كرده اند... توهين به ولايت فقيه، توهين به ساحت مقدس حضرت رسول الله مي باشد و ما از آن نمي گذريم».
پایگاه خبری رجانیوز که نزدیکی زیادی با احمدی‌نژاد و روزنامه کیهان دارد، متن بیانیه‌ی بسیج دانشجویی دانشگاه شیراز که فعالان دانشجویی را تهدید به قتل کرده‌اند را منتشر کرده است و گزارش داده است که نیروهای بسیج دانشجویی در دیدار با مقامات استانداری فارس جهت برخورد با دانشجویان اولتیماتوم سه‌روزه‌ای صادر کرده‌اند.
فشارهای بر روی دانشجویان دانشگاه شیراز در حالی رو به افزایش گذاشته است، که رسانه‌های اصلاح‌طلب در این مورد سکوت معناداری را پیش گرفته‌اند و عملا همسو با حاکمیت، شرایط را برای ایجاد سناریویی دیگر در دانشگاه شیراز مهیا می‌کنند.
اعتراضات نیروهای بسیج بیشتر به مراسم تریبون آزاد که در روز 18 آذر در دانشگاه شیراز برگزار شد، برمی‌گردد. در این مراسم، هیچ‌گاه به شهدا توهین نشد و ماجرایی که نیروهای بسیج به عنوان توهین به شهدا از آن یاد می‌کنند این است که یکی از دانشجویان در صحبت‌های خود با اشاره به کوبیدن سر یکی از دانشجویان در دانشگاه تهران به نرده‌ها در مراسم تریبون آزاد این دانشگاه گفت: «دانشجویی که سر وی را به نرده‌ها کوبیدند، دوست من بود و فرزند شهید است... چرا مدعی هستید که به شهدا احترام می‌گذارید و به استخوان‌های آن‌ها احترام می‌گذارید اما استخوان‌های فرزندش را می‌شکنید؟» جالب توجه است که تمامی ساعات تریبون آزاد توسط دوربین‌های دانشگاه فیلمبرداری شده است و روابط عمومی دانشگاه شیراز می‌تواند جهت شفاف‌سازی این فیلم‌ها را نمایش بدهد اما به دلیل همدستی مسئولان دانشگاه با نیروهای سرکوبگر تا کنون چنین اقدامی صورت گرفته است. همچنین تعدادی از فعالان دانشجویی اعلام کرده‌اند، فیلم کامل تجمع دانشجویان را در اختیار دارند که ظرف چند روز آینده آن را در اختیار خبرگزاری‌ها خواهند گذاشت.
اما آنچه که نیروهای بسیجی از آن به عنوان توهین به مقدسات یاد می‌کنند، چیزی جز انتقاد به رهبری نبوده است که متن آن قبلا در اختیار رسانه‌ها قرار گرفته است و فیلم آن نیز موجود است. یکی از دانشجویان در این مراسم در انتقاد به رهبری گفته بود: «اگر آیت‌الله خامنه‌ای دیکتاتور نیست، چرا اجازه داده نمی‌شد در مورد وی نظرسنجی کنیم. اگر خامنه‌ای پیرو امام علی است، چرا در سفر وی به استان فارس این همه ریخت و پاش و تشریفات وجود داشت» این دانشجو که برادرش در جنگ شهید شده بود، همچنین گفته بود که: «برادر من برای خامنه‌ای شهید نشد، بلکه در راه آزادی و وطن شهید شد.» تعدادی از فعالان دانشجویی در شیراز معتقدند که در مراسم تریبون آزاد دانشگاه شیراز به رهبری انتقاد شده است و اگر قرار است به خاطر این انتقادات، آن‌ها سرکوب شوند، مقامات ارشد نظام و از جمله شخص رهبری باید پاسخگو باشد.
به نظر می‌رسد دستاویزهایی نظیر توهین به مقدسات و شهدا سرپوشی بر پروژه سرکوب دانشجویان دانشگاه شیراز باشد که امسال به شکل جسورانه‌ای مراسم روز دانشجو را برگزار کردند.
«جامعه اسلامی دانشگاه شیراز» نیز با انتشار اعلامیه‌ای خواستار برخورد مسئولان دانشگاه شیراز با فعالان دانشجویی این دانشگاه شد. در قسمتی از این بیانیه آمده است: « سوگمندانه باید گفت که روز 18 آذر دامن دانشگاه شیراز به لکه‌ی ننگ فحاشی و هتاکی آلوده گردید که جز به آب مجازات و تادیب قانونی شسته نخواهد شد.»
همچنین قرار است در مراسم اعتکاف سیاسی نیروهای بسیج «عماد افروغ» حاضر شود و برای آن‌ها سخنرانی کند که این مطلب نشان می‌دهد که پروژه از طرف مقامات ارشد جمهوری اسلامی آب می‌خورد.

جمال عباس زاده قربانی سرمایه داری شد.

جمال عباس زاده قربانی سرمایه داری شد.

خبرتعطیلی کارخانه، باعث مرگ یکی از کارگران شرکت صنایع فلزی سازه های سنگین تهران شد.

در چهار آذرماه، مدیر شرکت صنایع فلزی سازه های سنگین تهران واقع در جاده قدیم کرج طی سخنرانی در جمع کارگران که مدتها پیش با وجود اخبار غیر رسمی از دست دادن شغل خود در اضطراب و دلهره بسر می بردند . اعلام کرد که این شرکت دیگر نمی خواهد کار را ادامه بدهد.در این حین جمال عباس زاده با شنیدن این خبر که آینده و امنیت شغلی خود را از دست رفته دید در همان جا دچار سکته شد و قبل از رسیدن به بیمارستان جان خود را از دست داد.
با مرگ جمال عباس زاده یک بار دیگرهمچون مرگ هزاران کارگر ثابت می شود که امنیت جانی و خانوادگی کارگران به امنیت شغلی آنها که بازیچه تصمیمات سرمایه داران شده است بستگی دارد.


کارگران شرکت صنایع فلزی سازه های سنگین تهران می گویند :

این کارخانه قبلا" تحت نظر سازمان گسترش قرارداشت و بعدها به شرکت سرمایه گذاری شاهد منتقل گردید و در سال 84 طی اجرایی طرح خصوصی سازی به فرد منش و حاج آقا بابایی از زمینخواران بزرگ تهران فروخته شد.این دو نفر خریدار پس از تصاحب شرکت بسیاری از اموال شرکت را از جمله خودرو ها و ماشین آلاتی که به ظاهر اضافی بودند فروختند و از محل فروش آنها بیشتر از پولی که برای خرید شرکت قیمت گذاشته شده بود به جیب زدند . و شرکت برای شان کاملا" مجانی تمام شد. و پس از فارغ شدن از فروش اموال شرکت به افزایش غارت و چپاول نان از سفره کارگران پرداختند . در سال 1385 بیش از نصف عیدی و پاداش کارگران را حذف کردند که به عنوان طلب باقی مانده است و همچنین سه ماه از حقوق 85 را هنوز نپرداختند.در سال1386 180 نفر از کارگران قراردادی را اخراج کردند و کارگران بیش از یک سال است که شکایت کرده اند ولی هنوز موفق به در یافت حقوق و سنوات خود نشده اند.امسال نیز 60 نفر را اخراج کردند که آنها هم شکایت کرده اند
با توجه به اینکه این کار خانه سفارش های بسیاری دارد وبسیار سود آور است اما مدیران و کارمندان عالی رتبه عمدا" کارخانه را رها کرده اند تا ورشکسته شود.و بتوانند کارگران رسمی را نیز راحتراخراج کنند.تا به این روز این کارخانه اسکلت های سنگین طرحها و پروژه های بسیاری از جمله پروژه نواب، پل میرداماد ،پل آهنگ ، میدان مرکزی تره بار تهران ،نیرو گاههای شهید رجایی ، خوی و یزد، همچنین پل خیبر در منطقه جنگی و صدها پروژه بزرگ دیگر را ساخته است که البته اکنون نه تنها توان کاری آن کم نشده، بلکه توانایی بیشتری نیز دارد.و هم چنان در زمان کار کرد، دارای سود آوری بسیاری بالای است.
هم اکنون این کارخانه دارای 350 نفر پرسنل است که بیشتر آنها با توجه به بلا تکلیفی و رها شدن کار از طرف کارفرما هر روز در محل کار حاضر می شوند در حالی که طبق دستور کارفرما سرویس ایاب و ذهاب برای فشار آوردن و خسته کردن کارگران قطع شده است و اعلام کرده اند که می خواهند ناهار را نیز قطع کنند.
کار گران می گویندقرار است روز یکشنبه 24/9/1387 بین نمایندگان ما و نماینده کارفرما و وزارت کار در محل وزارت کار جلسه ی برای روشن شدن تکلیف شرکت برگزار شود. ولی ما احتمال می دهیم که نمایندگان نتوانند از حق ما دفاع کنند چون آنها را عوامل کارفرما و دولت ترسانده اند.

حرکتهای فرد منش و حاج آقا بابایی کارفرمای شرکت صنایع فلزی سازه های سنگین تهران مانند رها کردن کارخانه و قطع سرویس ها شباهت صد در صدی به عملکرد شرفی صاحب لاستیک سازی البرز و همچنین عملکرد مدیریت هفت تپه، فرش البرز و صدها کارخانه دیگردارد . با کمی دقت می توان به این نتیجه رسید که سرمایه داران همگی برای به شکست کشاندن مبارزه پراکنده کارگران و جلو گیری از اتحاد آنها در جهت سراسری شدن مبارزاتشان دست به اقدامات مشترک می زنند.در مقابل چنین اعمال ضد کارگری تنها از طریق گسترش اعتراضات ، ساختن تشکل های واقعی با سازماندهی مخفی و برقراری پیوند با کارگران و تشکلهای دیگر کارخانجات و سراسری کردن اعتراضات می توان مقابله کرده و سرمایه داری راشکست داد.

با توجه به سیاست های کلی، سرمایه داری ایران می خواهد تمامی کارخانجات را به تعطیلی بکشاند، از طریق فروش زمین کارخانه و تبدیل آن به سرمایه دلالی، ضمن بردن سود کلان وبا نابودی امنیت شغلی و اخراج کارگران باعث گسترش گرسنگی و آوارگی میلیونها انسان خواهد شد. تجارب بدست آمده ازبحران سازیها و تعطیلی گسترده کارخانجات از جمله نساجیها ، کارخانه های تولید کفش ،فرش البرز ، لاستیک البرز ، ... و هزاران کارخانه ی دیگرکه همزمان با مبارزات پراکنده کارگران برای حفظ شغل ، حقوق و دست آوردهای خود اتفاق افتاده است ، نشانگر نا توانی و عدم جوابگویی مبارزات پراکنده برای مقابله با تهاجم سرمایه داری است.با این توصیف ایجاد تشکلهای توده ای با سازماندهی مخفی در جهت ایجاد و گسترش همبستگی کارگران برای مقابله با تهاجم سازمان یافته ی سرمایه داری ضرورت حیاتی دارد.


در مقابل درب ورودی کارخانه، کارگران عکس همکار خود جمال عباس زاده را زده اند و در جاهای مختلف شعار های زیر را به در و دیوار چسباده اند :

حقوق انسانی حق مسلم ماست
کودکان کارگر محتاج نان خالیند فردمنش ها را،مرغ بریان در سفره بسیار است
مسئولین پاسخگوی، عدالت کو
جمال عباس زاده قربانی سرمایه دار
عزا عزاست امروز روز عزاست امروز کارگرزحمتکش صاحب عزاست امروز
آرزوی کارخانه دار مردن کارگر است
گلستان فرد منش جهنم کارگر است.


کمیته همبستگی برای ایجاد اتحادیه ی کارگران ساختمان
22/9/1387






پیش به سوی ایجاد پیوند بین کارگران کارخانجات وگسترش اعتراضات سراسری

هیئت نظارت دانشگاه آزاد کرج مجوز مناظره میان زیدآبادی و تاجزاده را لغو کرد

هیئت نظارت دانشگاه آزاد کرج مجوز مناظره میان زیدآبادی و تاجزاده را لغو کرد
خبرنامه بوعلی سینا: پس از لغو چندین باره مجوزهای صادره توسط هیئت نظارتدانشگاه آزاد برای مراسم گرامیداشت روز دانشجوی انجمن اسلامی دانشجویاندانشگاه آزاد کرج، در واپسین دقایق مانده به برگزاری مراسم مجوز مناظرهمیان زیدآبادی و تاجزاده نیز لغو شد.
به گزارش خبرنگار خبرنامه بوعلی سینا از کرج، براساس دستورات رسیده ازهیئت نظارت دانشگاه آزاد زید آبادی دبیر کل سازمان دانش آموختگان ایراناسلامی (ادوار تحکیم وحدت) مجوز حضور در این مراسم را نخواهد داشت.
این مراسم با حضور تاج زاده و اعظم طالقانی توسط انجمن اسلامی دانشجویی دانشگاه آزاد واحد کرج برگزار می شود

مساله حجاب از دیدگاه دختر خلخالی !!!!



من از حرف زدن در مورد حجاب خسته نمی شوم. در تمام سال های کودکی و جوانی ام، «حجاب» بخشی از زندگی من بوده و سرنوشت مرا تعیین کرده است. با آن بزرگ شده ام. دو رو برم در خانواده تقریباً همه محجبه اند و مادرم هنوز هم مرا به خاطر به قول خودش « اهمال و کوتاهی در حجاب» نبخشیده است.حجاب بزرگترین چالش فردی و سیاسی زندگی من بوده است. بعدها وقتی از کودکی در آمدم، به دانشگاه رفتم و خواندم و دیدم که بزرگترین چالش زندگی زنانی بوده است که من حتی با آنها در بسیاری جهات دیگر متفاوتم.
بگذارید برایتان بگویم تجربۀ تلخ من با حجاب چگونه آغاز شد؟ به خاطر دارم روزی را که برای نخستین بار می بایست جلوی پسرهای فامیل که با آنها هم بازی بودم و در بسیاری موارد با آنها رقابت می کردم، روسری بپوشم. حس تحقیر می کردم. احساس می کردم فلج شده ام و در نگاه آنها خُرد. بخصوص در نگاه یکی شان می خواندم که : «دیدی بالأخره چطور مغلوب شدی؟» قضیه اما فقط مربوط به پوشش نبود. بس فراتر از این بود. موارد متعددی اتفاق می افتاد که وقتی سخت سرگرم بازی یا به خود مشغول بودم، صداهایی عتاب آلود از گوشه و کنار می آمد که : « درست بنشین، لباست را درست کن. همه جایت پیداست. روسریت را بکش جلو، چادرت عقب رفته، گردنت پیداست، موهایت پیداست و ...» هرگز نمی دانستم معنای پس پشت این عتاب و خطاب ها چیست و اصلاً چرا باید به این شیوه مورد خطاب قرار گیرم.
.
چیزکی شورش وار در تمام آن سال ها در من رشد می کرد و من در تلاش بودم تا با انواع ترفندهایی که می شناختم میان انتظارم از خودم و انتظار دیگران از من که رابطۀ پیچیده ای توأم با عشق و نفرت را با آنها تجربه می کردم، بر قرار کنم. هر چه بیشتر کتاب های مطهری را می خواندم، کمتر قانع می شدم و دست آخر دیگر اصلاً خود را طرف خطاب او نمی دانستم. از نظر من او روحانی ای باسواد بود که خیلی چیزها می دانست و در مورد تجربه های شخصی و اجتماعی از حجاب هرگز هیچ . نمی توانستم برایش احترام زیادی قائل باشم . برج عاج نشینی این روحانی و عالم دینی که مرگش نیز در جو آن سالها تأسف آور هم بود، به نظرم نابخشودنی می آمد. او چه می دانست پوشیدن روسری که در آن عالم بچگی هیچ نیازی به آن نیست، چه حسی دارد؟ کمتر از آن می دانست که برای من پوشیدن حجاب برای نخستین بار به مردن می مانست و نمی توانستم خودم را قانع کنم که چرا یک کودک دختر که هیچ علامتی از زنانگی در او مشاهده نمی شود، به صرف اینکه به سن خاصی رسیده باید روسری و بعد ها هم چادر سر کند. حال گیرم که مزایایی که او در کتاب مسألۀ حجاب از آنها یاد می کرد و من هرگز تا به امروز به آنها پی نبرده ام، حقیقت داشته باشند.
تجارب و تحقیرهای شخصی من و دیگران از حجاب در هیچیک از کتاب های جلد اعلای روحانیون حوزه که بارها و بارها هم تجدید چاپ شده اند، یافت نمی شود. کمتر از آن در شعارهای رنگارنگی که برای پاسداشت این وظیفۀ خطیر به خورد ما می دهند. بگذارید بگویم که بعد از آن تجارب کودکی تحقیر آمیز ترین جمله ای که در مورد حجاب شنیده ام این جمله بوده است که: « حجاب برای زن مثل صدف است برای گوهری!» می توانستم جملاتی با شأن بیشتر از این قبیل که :« خواهرم، حجاب تو کوبنده تر از خون من است!» را تحمل کنم، اما جملۀ فوق را هرگز. در جملۀ نخست توهینی نهفته است که برای هر انسانی قابل درک است. بی آنکه سازنده یا سازندگان آن را دیده باشم، می توانم حدس بزنم که در روانشناسی تخریب شخصیت باید زبر دست بوده باشند. شما هم می توانید حس کنید چرا. در این جمله ستایش با تحقیر توأم می شود. با تعریف از زن، اما، فقط به عنوان موجودی که باید زیبا باشد. بگذریم. اینها را شما بس بهتر از من می دانید. در جملۀ بعدی اما نوعی شأنیت را احساس می کنم. از مبارزه جویی اش همراه با احترامی که برای زنانگی من قائل می شود، خوشم می آید، ولو آنکه مرا نفهمد و از منِ زن سرسری بگذرد.
بزرگتر که شدم، اما قضیه ابعادی پیچیده تر به خود گرفت. تقریباً به زودی متوجه شدم که باید میان روسری و چادر فرق بزرگی قائل شوم. اگر روسری برای کنترل جنسی من بود؛ البته به شیوه ای بس ناموفق، یا برای آن بود که کم کم مرا از عالم بچگی بِکنند و به زور زنم کنند و زن بودن را به خوردم بدهند، بحث چادر چیز دیگری بود. می دیدم که مادرم و بسیاری دیگر از زنان دور و برم از چادر به شیوه های مختلف استفاده می کنند. هرجایی هر چادری را نمی پوشند و تازه هر جایی هم خیلی تنگ رو نمی گیرند. به ویژه وقتی قرار بود روحانی معظمی قدم به خانۀ ما بگذارد یا آنکه ما قرار بود نزد روحانی معظمی برویم، می دیدم که خانم ها از همیشه تنگ تر روی می گیرند و طبیعتاً در این میان دائماً با این خطاب روبرو می شدم که : «مواظب حجابت باش!»، یعنی آنکه تنگ رو بگیر. آیا این آقایان نامحرم تر از بقیۀ مردها بودند؟ به نظرم آری. هرچه درجه و مقام بالاتر می رفت، صورت باید بیشتر پوشیده تر می ماند. حجاب با قدرت همواره پیوندی ناگسستنی داشته است.
چادر فقط یک پوشش نبود و نیست. با چادر هزار نوع فاصله گذاری، کدگذاری، همرنگ شدن، متمایز شدن، و امتیاز دهی و امتیازگیری و ... صورت می گرفت و می گیرد. من نیز باید می آموختم که در سلسله مراتب قدرت اریستوکراتیک روحانیت چگونه از چادر باید استفاده کرد. چطور باید آن را به ابزار قدرتی بدل کرد و بر دیگران اعمالش کرد. باید می آموختم چگونه علائم و نشانه ها را به کار بگیرم و با آن برای خودم سری میان سرها بشوم، به رسمیت شناخته بشوم، دیده شوم، مزایا به من تعلق گیرد. ثابت کردم که استعدادش را ندارم.
صرف پوشیدن روسری و مانتو هم کافی نبود؛ همچنانکه وقتی برای نخستین بار یواشکی مانتو وروسری را آزمایش کردم، احساس برهنگی می کردم. امروز می دانم که بیش از احساس عریانی جسمی، عاری شدن از آن همه عقبه، از آن همه علامت گذاری، از آنهمه مزیت و تشخص و اعتبار، از آن اریستوکراسی بود که آشفته و پریشانم می کرد. پوشیدن مانتو وروسری با همۀ ترس ها و خطرهایش، اما مزیتی ماجراجویانه و بس چشمگیر داشت. مرا در کنار بسیاری چیزهای دیگر وادار ساخت تا به دنبال بی بهره شدن از مزایای اجتماعی و سیاسی ای که با حجاب و چادر همراه بود، قدم در راهی دیگر بگذارم. با پوشیدن مانتو وروسری، بی هویت و خالی شدم و حال نیاز بود که هویت جدیدم را خودم بسازم.
مطمئنم که کسان بسیاری این تجارب را از سر گذرانده اند و من در این میان تنها نیستم. مجاز نیستم در اینجا از آن ها یاد کنم، اما برایشان سخت احترام قائلم. تنها می کوشم از خلال گشودن این تجربۀ شخصی به این پرسش پاسخ دهم که چرا حجاب چالشی اساسی برای ما زنان است و نمی توان از آن به سکوت گذاشت. خاصه در این روزها که مسأله ابعادی تلخ به خود گرفته است. تو گویی می شود یک شبه همۀ مبارزات و چالش هایی را که زنان بسیار در این راه متحمل شده اند، نادیده گرفت. به گمان من این امر غیر ممکن است. نمی خواهم در اینجا پر دور بروم و از این حرف بزنم که بحث پوشش آزادانه در کنار بحث آموزش از نخستین خواسته های زنانی در ایران بوده است . کتاب های تاریخی پر اند از ماجرای زنانی که همچون من از این پوشش همراه با مزایای نخواستنی آن حس تحقیر داشته اند و حتی بعضاً به همین خاطر مجبور شده اند در کنار دولت هایی بایستند که از آنها هیچ دل خوشی نداشته اند، بلکه تنها مزیتشان این بود که بعد از گذر از دالان های تنگ تاریخ پر از وحشت زنانه، دستکم به این امر رضایت دادند که زنان تا حدودی از پستوی خانه در بیایند. امثال محترم اسکندی و صدیقه دولت آبادی و تاج السلطنه و مهر انگیز منوچهریان و نویسندگان شجاع عالم نسوان که در نهایت قربانی بی پروایی خود شدند، تنها مشهورترین های این تاریخ اند.
برای من چالش حجاب اما تنها به پوشیدن یا نپوشیدن مانتو و روسری یا چادر خلاصه نشد. بحث دیگر بر سر خود پوشش اجباری بوده و هست. در تمام این سال ها چالش ابعادی دیگر و وسیعتر به خود گرفت و از بحث فردی به بحثی اجتماعی و سیاسی بدل شد. کیست که نداند در تمامی این سال ها «بی حجاب» بودن از مؤثرترین حربه ها برای خاموش کردن صدای زنان معترض بوده است. بی حجابی با ضد انقلاب بودن یکی شد و این واقعیت به سادگی نادیده گرفته شد که اگر نگوییم اکثریت زنان، اما تعداد کثیری از آنها که در انقلاب شرکت جستند و شعار «مرگ بر شاه» سر دادند، بی حجاب بودند. از این هم نمی گویم که پس از انقلاب، حکومت تازه تأسیس پس از یک مدارای موقتی با تغییر ناگهانی لحن و گفتارخود زنان بی حجاب را ضد انقلاب و مزدور امپریالسم خواند و تظاهرات گوناگون زنانی را که حجاب اجباری را زیر سؤال بردند، سرکوب کرد. اینها قضایایی هستند که بعدها به کرات روایت شده اند. حتی برای خود من نیز در آن عالم کودکی کم کم این موضوع بس بدیهی به نظر می آمد که کسی که حجاب ندارد، ضد انقلاب است. تنها بعدتر ها بود که به یاد آوردم و فهمیدم که زنان خانه نشین مذهبی از قضا کمتر از بسیاری دیگر در تظاهرات ضد رژیم شاه شرکت جستند و بسیاری از نسل های قدیمی محافظه کار آنها که دیگر خود را صاحب بی چون و چرای انقلاب می دانستند و از مزایای حکومت اسلامی چه بهره ها که نبردند، اصلاً قبول نداشتند که زن بتواند به تظاهرات برود و فریاد بزند. در خانۀ خودمان و در میان خویشان دور و نزدیک این جدال را از نزدیک تجربه کردم و در موارد دیگر نیز شاهد آن بودم. بسیاری از این بانوان محترم از شنیدن اینکه زنان در خیابان جیغ می کشیدند و بر ضد شاه فریاد سر می دادند، مو بر اندامشان راست می شد. بسیاری دیگر برای خود و دخترانشان ننگ می دانستند که زن از پلیس باتوم بخورد و یا دستگیر شود و شب را مجبور باشد در پاسگاه و میان یک مشت مرد شب را صبح کند. بارها شاهد مرافعه هایی از این قبیل در میان اطرافیانم بودم که: « برای دختر این کارها عیب است.» امروز اما همان آدم ها عقبۀ رویۀ سرکوبگرانۀ دولت اسلامی را تشکیل می دهند و تشویقش می کنند که بر دختران به اصطلاح بدحجاب سخت بگیرد، چون وضع شهرمان «غیر قابل تحمل» شده و وقتی دختران با این «سر و وضع» به خیابان می آیند، «کیان خانواده ها به خظر می افتد». حق دارند. در گفتاری که زن در بهترین حالت مروارید صدف است و زینت المجالس، دیدن دختران و زنانی که از زینت بودن به ستوه آمده اند، عجیب است و بهترین کار آن است که با مشت و لگد بار دیگر وادارشان کنیم زنانگی را به یاد بیاورند.
نسل من با تعجب تمام به همۀ این تغییرات می نگریست و برای این پرسش ساده که اصلاً حجاب اجباری چرا هست و این دعوا بر سر چیست؟، هیچ جوابی نمی جست و نجسته است. در سرزمینی که آموزه های دینی در بسیاری موارد دیگر به راحتی نادیده گرفته می شوند، چرا بر سر حجاب زنان که تازه بر سر تفسیر آن در شرع اینهمه اختلاف وجود دارد و معلوم نیست که از محکمات باشد، اینچنین پافشاری می شود؟ آرزو می کردم یک بار کسی یافت شود و پاسخی قانع کننده داشته باشد.
وقتی از یکی از روحانیون بسیار مشهور در مورد حجاب شرعی پرسیدم، با مضمونی شبیه به این پاسخ داد: « در شرع چنین حجابی نداریم. مسأله عرفی است.» و دیگری که باز هم از روحانیون مشهور زمان خود و مدرس حوزه و دانشگاه بود برایم فاش گفت که اصلاً حجاب در شریعت به معنای پوشش سر نیست و در کمال تعجب حتی مرا نیز دعوت کرد که در رویۀ خودم در مورد پوشش تجدید نظر کنم. با اینحال هیچیک از آنها هرگز عقیدۀ خود را به صراحت برای عموم بیان نکردند؛ همچنانکه بسیاری دیگر نیز امروز چنین نمی کنند. می دانیم که آن معدودی هم که شهامت داشته اند، چگونه خلع لباس و متحمل مجازات های دیگر شده اند.
برای بسیاری از مایی که این دوران را گذرانده ایم، کتاب های آقای مطهری و امثال او حتی اگر به شکرانۀ بودجه های هنگفت وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات اسلامی هزاران بار دیگر هم چاپ شود، پاسخگوی پرسش سادۀ بالا نیست. حتی خود او نیز به خوبی به این امر واقف بود که دیدگاه روحانیت ارتجاعی دیگر نمی تواند پاسخگوی نسل جدید باشد. از همین رو کتاب خود را « مسألۀ حجاب» نامید و در آن تلاش کرد تا رویکردی به اصطلاح علمی را نسبت به این مسألۀ خطیر در پیش گیرد. اما گمان نمی کنم که خود او نیز می توانست رویه ای اینچنین را که در نهایت منجر به تخریب کل ماجرا و حذف مسأله شده است، تخیل کند.
در تلاش برای به کرسی نشاندن دعوی حجاب، کتاب او بارها و بارها مورد تبلیغ، خوانش، بازخوانی و باز هم بازخوانی هر چه بیشتر قرار گرفته است. جالب آنکه نظام اسلامی با این کار نشان داده است که هنوز از مطهری و افکار او گامی فراتر نگذاشته و قادر نبوده متنی بهتر از آن را تولید کند، آنهم برای موضوعی که نه تنها کیان خانواده ها بلکه دیگر هستی و نیستی دولت اسلامی به آن وابسته شده است. در فرصت هایی که برای این موضوع گاه و بیگاه به کتابفروشی های قم و تهران سرک کشیده ام، و در متن هایی که دستکم من خوانده ام، مطهری هنوز هم دست بالا را دارد. دیگران در بهترین حالت حاشیه هایی بر افکار او تولید کرده اند که خود بعضاً حاشیه هایی بر افکار راسل و روسو و دیگران بوده اند. آری ، موضوعی به این مهمی که گفته می شود با هویت زن مسلمان ارتباط تنگاتنگ دارد، تنها با مراجعه به آرای معدودی از فیلسوفان غربی امکان توجیه داشت.
بحث حجاب که سرنوشت بسیاری از دختران و زنان ما را تعیین می کند، به لحاظ نظری از فقیرترین موضوعات بوده و هست و دلیل آن هم روشن است. تلاش های نظری از پیش از انقلاب تاکنون قادر نبوده اند پا را فراتر از آن چیزی بگذارند که مطهری زمانی گذاشته است. این بحران و آشفتگی بارها از سوی دست اندرکاران نیز تحت این عنوان که« باید کار فرهنگی کرد» مورد تأکید واقع شده است. اما واقعیت آن است که اتفاقاً کار فرهنگی زیاد شده، اما کفگیر به ته دیگ رسیده است. همان هایی که در تمام این سال ها کار فرهنگی کرده و موی خود را در این آسیاب به نظر من بی جهت سپید کرده اند، می دانند که در این مورد حرف جدیدی وجود ندارد. حرف ها و استدلال ها همان حرف های قدیمی است . هر آنچه باید گفته می شد، گفته شده و چیزی نگفته باقی نمانده است. از همه چیز برای توجیه حجاب بهره گرفته شده است. بیایید اعتراف کنیم که متأسفانه این حنا دیگر رنگی ندارد و تنها باید به زور متوسل شد. آنچه در این باب نوشته شده، نه تنها امثال مرا که با آن فرهنگ بار آمده ایم نتوانسته قانع کند، بلکه پاسخگوی بی شمار پرسش های نسل امروز نیست که دیگر از تکرار بی پایان و هذیان وار این مکررات سخت به ستوه آمده است.
برای یک نمونه از این تلاش های اخیر شورای فرهنگی و اجتماعی زنان که در سال 66 از این رو تأسیس شد که بتواند خلاً های موجود در مورد مسائل زنان را پوشش دهد و البته همچون بسیاری دیگر از نهادها تنها کاری که نکرده است، پرداختن به مسائل واقعی زنان بوده، در پاییز سال 86 دو مجلد را به موضوع «حجاب و عفاف» اختصاص داده است که از هر حیث جالب اند. مایلم برخی از مقالات و محتوای این دو مجلد را در اینجا ذکر کنم تا در مورد آشفتگی نظری بالا تنها به دعوی صرف اکتفا نکرده باشم.
در یکی از مقالات این مجموعه نویسنده در مطلبی با عنوان « پژوهشی در الزام حکومتی حکم حجاب» با این ادعا که « از منظر فلسفۀ سیاسی حکومت ها می توانند اتباعشان را ملزم به انجام یا ترک فعلی کنند» ، و « اقتضای حکومت بر الزام اتباع خود امری کاملاً بدیهی و آشکار است» بر الزام حکومتی حکم حجاب رأی می دهد. فراموش نکنیم که در اینجا از استدلال نظری برای داشتن حجاب خبری نیست. دیگر نیست. بحث بر سر الزام و اجبار حکومتی آن است. یک گام جلوتر! اما این مانع از آن نیست که نویسندۀ محترم در ادامه مدعی نشوند که الزام حکومتی و اطاعت از آن «شرعی» است. البته این استدلال با عنوان اندیشۀ « تغلُّب» در تاریخ اسلام سابقۀ فراوان دارد و به هیچ رو نظریۀ جدیدی نیست، اما جا دارد این سؤال ساده پرسیده شود که چنانچه حکومت ها می توانند اتباع خود را به هر کاری ملزم کنند، در اینصورت خود پدیدۀ حکومت اسلامی که با عدم اطاعت از نظام شاهنشاهی و شوریدگی بر آن نظام سر بر آورد، چگونه توجیه شدنی خواهد بود؟ این که خود نقض آشکار مشروعیت حکومت اسلامی است.
مابقی مقالات مجلد اول این مجموعه به بررسی آیات و روایات اختصاص دارد که صد البته تازه نیست. مقالۀ پایانی این مجلد از هر حیث جالب است، زیرا نه تنها مقالۀ نخست را کاملاً نقض می کند، بلکه رویۀ حکومت را یکسره بر اساس ادلۀ فقهی زیر سؤال می برد. نویسنده باز هم به « بررسی الزام حجاب در حکومت دینی» می پردازد و پس از در انداختن بحثی نیمه دینی، نیمه جامعه شناختی می گوید:« در سال های نخستین انقلاب حجاب تبدیل به فرهنگ اجتماعی گردید و در بخش های زیادی بدون آنکه آن اجبارها شکل بگیرد، با اکثریت جامعه همراهی می کرد، اما از آنجا که رفتارها شکل خشونت آمیز پیدا کرد، و فلسفۀ حجاب تبیین نشد [؟] و مفهومی متفاوت پیدا کرد،امروز شاهد بی اثر شدن قانون و تزلزل اقتدار آن هستیم. » از نگاه نویسندۀ محترم عدم تبیین بحث حجاب باعث بی اثر شدن قانون و تخلف از آن بوده است. جالب تر آنکه نویسنده خود با بررسی روایات و آیات گوناگون بر این امر معترف است که « در آیات و روایات... هرگز نکته ای که دلالت بر الزام و اجبار حجاب و مجازات بدحجاب به صورت تعزیری داشته باشد، وجود ندارد... در هیچکدام از این منابع [ قرآن و حدیث] مطلبی در جهت الزام حجاب نیامده و هیچ حدیثی مبنی بر اینکه در حکومت پیامبر، امام علی ، و حتی خلفا و حکام اسلامی ، کسی را بر عدم رعایت حجاب مواخذه و مجازات کرده باشند، نقل نشده است.» و در ادامۀ مطلب به درستی بر این نکته تأکید می کند که در واقع عکس موضوع صادق بوده است. یعنی امامان و خلفا چنانچه کنیزی را می دیدند که سر خود را پوشانده او را وادار به ترک آن می کردند و یا به مجازات می رساندند!
مجموعه مقالات مجلد دوم نیز عمدتاً از نوع مقالاتی است که به بحث دینی حجاب اختصاص دارند. اما در این مجموعه نیز مقاله ای باز هم جلب توجه می کند با این عنوان « نقدی بر مادۀ 638 قانون مجازات اسلامی در جرم انگاری بدحجابی» . نویسنده در این مقاله یکی از مهمترین موضوعات یعنی قانون مجازات اسلامی را که اخیراً بحث از دائمی شدن آن در بین است، در مورد جرم انگاری مورد بررسی قرار داده است. در این مادۀ قانونی چنین آمده است: « هر کس علناً در انظار و اماکن عمومی و معابر تظاهر به عمل حرامی نماید، علاوه بر کیفر عمل، به حبس از ده روز تا دو ماه یا تا 74 ضربه شلاق محکوم می گردد و در صورتی که مرتکب عملی شود که نفس آن عمل دارای کیفر نمی باشد، ولی عفت عمومی را جریحه دار نماید، فقط به حبس از ده روز تا دو ماه یا 74 ضربه شلاق محکوم خواهد شد. تبصره: زنانی که بدون حجاب در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند، به حبس از ده روز تا دو ماه یا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.» نویسنده با نگاه حقوقی و شرعی قانون مجازات اسلامی را در این بندها دچار اشکال دانسته است و پیشنهاد به اصلاح آن داده است، به نحوی که لزوم رعایت حجاب را برای زنان غیر مسلمان و سالخورده قابل نقد دانسته است.
مجموعه مقالات فوق که نمونه های آنها را در سایر نشریه ها و کتب چاپ شده در همین چند سال اخیر به وفور می توان یافت، حاوی حقایقی اند که در جدال زورگویانه در مورد حجاب اجباری به راحتی نادیده گرفته شده اند. نخست آنکه بر اساس خود این اسناد که توسط نهادهای ذیربط تولید شده اند، در مورد این مسأله اختلافات زیادی هست که آیا اساساً در شرع چیزی به نام حکم در مورد حجاب وجود دارد که حال مسنلزم تعزیر باشد؟ در واقع بر اساس همین مدارک، بی حجابی اجباری در شریعت رویه بوده است، اما حجاب اجباری هرگز. در این مورد نیز که آیا حکومت می تواند زنان را به داشتن حجاب مجبور کند یا خیر، پاسخ ها و شبهات آنقدر زیاد و آنقدر گوناگون اند که برای یک خوانندۀ عادی و غیر حرفه ای هم کاملاً روشن می شود که در هیچیک از موارد مربوط به فقه و قانونگذاری و بسیار کمتر از آن در رویۀ عملی در مورد پوشش اجباری بحث بر سر رعایت محکمات اصول شرعی نبوده و نیست. در واقع بر این اساس نه در نظام اسلامی و نه در هیچ نظام دیگری حجاب نمی تواند بر اساس دلایل شرعی اجباری باشد و مسلماً اینکه حکومت نمی تواند در این مسأله به زور متوسل شود. از اینرو قانون مجازات اسلامی نیز در این میان سندی مغایر با شرع است؛ همچنانکه متخصصین امر اذعان می کنند.
اینها را هم سالیان سال است که می شنویم و می دانیم. بی شمار مطالب در این باب نوشته شده اند که من از آن میان تنها برخی از نمونه های اخیر را گزینش کردم. و چه دلیلی از این محکمتر که چنانچه اختلافی در این باب نبود، چرا پس از گذشت سالیان بسیار اینهمه وقت و بودجه مصروف این موضوع می شود تا پوشش اجباری را توجیه کرده و رویۀ زورگویانه در مورد آن را نیز جا بیندازند. گو اینکه هر چقدر بیشتر نوشته می شود، کمتر نتیجه می دهد و کمتر قانع کننده می شود، از آنرو که میان دستگاه های ذیربط و خود مراجع و متخصصان نیز در این باب اختلافات جدی وجود دارد.
از این هم نمی گوییم که رئیس جمهور محترمی که خود را مهر پرور می نامد، وقتی در مورد حجاب از او پرسیدند، چگونه با عوامفریبی پاسخ داد: « آیا همۀ مشکلات ما خلاصه شده در دو تا موی خانم ها؟ آیادر مملکت هیچ کار دیگری وجود ندارد که انجام بشود؟»
جدال دائمی خیابانی در مورد حجاب این روزها رنگ دیگری به خود گرفته است. قرار است همه چیز از نو زیر چکمه له شود و کسی هم دم بر نیاورد. حتی کسانی که خود روزی به نام شرع همۀ اینها را توجیه می کردند، اکنون گرفتار صدای شوم چکمه شده و زبان در کام کشیده اند. بنابراین مسأله دیگر به هیچ رو بر سر انتخاب میان کار فرهنگی و کار نظامی در مورد حجاب نیست. مسأله بر سر خود حجاب اجباری است. از بسیاری نسل های پیش از من تا به امروز هر روز این صدا رساتر به گوش می رسد که به هر دلیل و با هر توجیهی بسیاری از زنان دیگر نمی خواهند هیچ نوع پوشش سری را اعم از چادر، روسری یا به هر شکل دیگری تحمل کنند. این صدا آنقدر واضح ، آنقدر بلند و آنقدر دیرینه و تاریخ دار است که برای شنیدن آن به لوازم کمکی هیچ نیازی نیست. همه خوب می دانند که برای موضوع حجاب تنها یک راه حل وجود دارد و آنهم واگذاری امر پوشش به انتخاب فردی خود زنان است. اگر کیان خانواده، اجتماع، و حکومت اسلامی به حجاب وابسته شده است،پس لاجرم اشکال را باید در آن کیان، در بنیاد آن خانواده، در آن اجتماع و در آن حکومت جست که خود تجدید نظری جسورانه اما ضروری را می طلبد. اما در واقع چنین نخواهد شد، یا لاقل نه به این زودی. اکنون نظام اسلامی یا دستکم بخش های مهمی از آن تهاجمی تر از همیشه با زنان برخورد می کنند؛ به گونه ای که از ابتدای انقلاب تاکنون در هیچ حکومتی چنین رویۀ تهاجمی¬ای را نمی توان سراغ کرد. باید پرسید چه چیز این خشونت و تهاجم را که رویکرد های مربوط به حجاب تنها یکی از بی شمار ابعاد آن را تشکیل می دهد، موجب شده است؟
حجاب و مأموریت دولت مقدس
نظام اسلامی ما از هر دولت و نظام دیگری ولو آنهم اسلامی بوده باشد، همواره برتر و بالاتر در نظر گرفته شده است. از همان ابتدای انقلاب تصور می شد که نظام اسلامی در ایران موهبتی الهی است. مأموریت مقدس مبارزه با امپریالیسم، برقراری عدالت جهانی، آزاد سازی دنیا از چنگال قدرت های جهانی و خلاصه تغییر جهان به آن سپرده شده است و بالتبع در این مسیر بسیار چیزها می بایست تغییر کنند. این ادبیات افت و خیزهای بسیاری داشته است. اما اخیراً در بیانات بسیاری از رجال سیاسی، در مکاتبات و نامه نگاری های آنها با سران جهان، با پیشنهادهای عجیب و غریب برای اصلاح دنیا و مردم آن و جز اینها از نو ظاهر شده است؛ هر چند با در نظر گرفتن وضع اسفناک اقتصادی و اجتماعی و ... دیگر کمتر قانع کننده. شاید هیچ دولتی در جهان الا نو محافظه¬کاران آمریکایی و رژیم¬های سابق کمونیستی در جهان از این حیث شبیه ما نبوده باشند که حضور خود را بر اریکۀ قدرت و در دست داشتن افسار توده ها را خواه به صورت الا بختکی یا با سرکوب شدید مخالفین و با قوۀ قهریه، چنین مقدس بدانند که به خود جرأت دهند به هر اقدامی در ارتباط با شهروندان مبادرت کنند؛ بی آنکه نگران پیامدهای آن باشند. حوادثی همچون تهاجم نظامی به عراق و افغانستان، زندان ابوغریب در عراق، خلیج گوانتانامو و جز اینها برای صدور به اصطلاح دموکراسی در جهان همانقدر از تصور این مأموریت مقدس سرچشمه می گیرند که تصور ایجاد عدل و عدالت جهانی،و به اصطلاح نجات جهان در گفتار دولتمردان نظام اسلامی. روشن است که بیش از هر چیز این گفتار در واقع ابزاری برای رفع و رجوع بحران مشروعیت سیاسی دولت هایی بوده است که همواره با آن در داخل و خارج دست به گریبان بوده اند. جالب آنکه در واقع نظام اسلامی با غصب آنچه که در آموزه های شیعی توسط مهدی موعود باید به انجام برسد، برای خود جایگاه و شأنی مقدس را قائل شده است که کمتر مورد پرسش قرار گرفته است.
سوای بسیاری مسائل دیگر این رتوریک بسیاری از طرح های امنیت اجتماعی، بگیر و ببند شهروندان، آزار و سرکوب فعالیت های مدنی و غیر خشونت آمیز و ... را عمیقاً توجیه کرده و مشروعیت نظام اسلامی را دستکم به صورتی نیم بند و در کوتاه مدت تأمین کرده است. در تمام این سالها شاهد بوده ایم که هر گاه مشروعیت نظام اسلامی به پایین ترین حد خود رسیده این رتوریک تشدید شده و بر عکس زمانی که مشروعیت مردمی آن بالنسبه بالا بوده است، این تصور نیز تا حدودی کنار گذاشته شده است. به گمان من نه تنها موضع تهاجمی حکومت در مقابل زنان بلکه بسیاری دیگر از اقدامات آن برای محو صداهای منتقدانه تا حدود زیادی از همین تصور و تخیل مأموریت مقدس و بالتبع بحران مشروعیت سیاسی نهفته در پس آن سرچشمه می گیرد. غرور و تبختر نهفته در تخیل مأموریت مقدس زمانی به تجربه های اسفباری از انواعی انجامید که در تمام سال های پس از انقلاب شاهد آنها بوده ایم. جالب آن است که برای زن ایرانی و بی آنکه از او پرسیده باشند، در این تخیل نقشی در نظر گرفته شده است که مطلقاً و تنها با پوشش اسلامی او به انجام خواهد رسید. وقتی جامعه مان می رود تا از همۀ دیگر مظاهر دین عاری شود، تنها یک چیز همچنان توجیه گر آن مأموریت جهانی خواهد بود و آنهم حجاب زنان است.
پس از یک افت نسبی، این تخیل به اشکال دیگری در رتوریک مقامات سیاسی و شخصیت های فرهنگی به ویژه در توجیه برخورد با زنان و پوشش آنها ظاهر شده است. برای نمونه پژوهشگر محترمی که انقلاب اسلامی را «انقلاب اسلامی را انقلاب حجاب» می نامد، با همان ساده سازی همیشگی و سیاه و سفید کردنِ همۀ مجادلات و تحولات سیاسی و اجتماعی در جهان امروز ، به گونه ای هیجان زده از تصور همان مأموریت جهانی که به اعتقاد او به دنبال وقوع انقلاب اسلامی در ایران حادث شده است، می نویسد: « در بخش عظیمی در جهان اسلام که تا این زمان شیفتۀ اندیشه های غربی بود،گرایش به حجاب بیشتر شد؛ بدین ترتیب غرب پس از چندین دهه تلاش، در خارج از مرزهای خود و در حوزۀ کشورهای اسلامی، با شگفتی شاهد بازگشت مسلمانان به حجاب بود. شگفت تر آنکه در دو دهۀ اخیر، زنان مسلمان در اروپا و آمریکا نیز همچنان بر حجاب اصرار می ورزند... حجاب امروز به صورت یک مسألۀ بحران زا برای کشورهایی مثل فرانسه در آمده و هر روز جدی تر از پیش می شود. به علاوه می توان پذیرفت که امروزه حجاب در میان زنان فرهیختۀ کشورهای در حال توسعۀ مسلمان مانند مصر، سوریه، و حتی ترکیه که روزگاری کمتر زمینۀ مقبولیت داشت، مورد استقبال قرار گرفته و شمار فراوانی از زنان دانشگاهی به حجاب روی آورده اند...» طبعاً ایشان اشاره ای به این ندارد که مسأله در ایران نیز شکل بحران اجتماعی را به خود گرفته است و از این هم سخن نمی گوید که همان نسل جدیدی از زنان مسلمان در بسیاری از کشورهای اسلامی که به قول ایشان به حجاب روی آورده اند، اگر بخواهند در خیابان های تهران یا دیگر شهرهای ایران راه بروند، مورد توهین و تحقیر قرار خواهند گرفت و قطعاً توسط مأموران انتظامی به عنوان مصادیق بارز بدحجابی و بی حجابی دستگیر خواهند شد! در عین حال به نظر می رسد دستکم بخش مهمی از آن مأموریت مقدس که در تمام این سالها هرگز به درستی معلوم نشد که دقیقاً چیست و همچنان در هاله ای از ابهام باقی ماند، آن است که زنان همۀ جهان را وادار کنیم تا پوشش مورد نظر ما را پذیرا شوند!
رتوریک نهفته در این گفتاربه هیچ رو تازگی ندارد. همانطور که آقای مطهری در توجیه حجاب به راسل و دیگر فیلسوفان غربی مراجعه می کند و خواسته های زنان و مردان ایرانی را یکسره کنار می گذارد، نویسندۀ مورد بحث ما نیز برای توجیه حجاب، پوشش زنان مسلمان و حتی غیر مسلمان در دیگر کشورها را به عنوان شاهدی بر صدق گفتار خود می آورد. باز هم زن ایرانی، خواسته های او و آنچه او می خواهد، کمترین اهمیتی ندارد. از دیگریِ غیر ایرانی دلیل و شاهد آوردن و از او به عنوان مرجع برای صدق سخن استفاده کردن در واقع همواره از ویژگی های اصلی رتوریک مورد بحث در باب حجاب بوده است. موارد زیادی را شاهد بوده ایم که در آنها زن غربی ای که به تازگی مسلمان شده و حجاب را قبول کرده، به عنوان دلیلی برای اثبات حقانیت اسلام و حجاب او نیز به عنوان الگوی مناسبی برای زن ایرانی مورد ستایش و تمجید قرار گرفته است! در واقع این گفتار به اصطلاح غرب ستیزِ مدافع حجاب در نهایت سر از دامان همان غربی درمی آورد که در ظاهر مورد تنفر است و ادعا می شود زن ایرانی را مسخ کرده و او را کورکورانه و تقلیدوار به دنبال خود کشیده است! رتوریک مأموریت مقدس در واقع به دلیل پیوند عمیق آن با بحران مشروعیت آشکارا با خشونت توأم است. بی دلیل نیست که وقتی کشورمان در آستانۀ همه نوع بحران اجتماعی و اقتصادی قرار دارد، طرح های امنیت اجتماعی هر بار به شکلی تازه ظهور می کنند و از نو به خشونت دامن می زنند. البته کسی به این پرسش ساده نیز پاسخی نمی دهد که با در نظر گرفتن ابعاد وسیع نارضایتی داخلی، آن مأموریت مقدس جهانی چگونه قرار است به انجام برسد.
چرا به حجاب اجباری نه می گوییم؟
ما زنان سال هاست که حجاب اجباری از انواع گوناگون آن را با پوشیده گویی و فاش گویی، با طعنه، اعتراض، استدلال، مقاومت مدنی و هزاران شکل دیگر نقد کرده و خواهیم کرد .امروز اما به نظر می رسد با در نظر گرفتن رویۀ تهاجمی نظام اسلامی باید از نو در بارۀ آن سخن گفت، باید به آن «نه» گفت. باید گفتاری دیگر را آغاز کرد. موضوع را نمی توان به سادگی و با دستور این سردار و آن سردار، با دستگیری تعداد زیادی از زنان در خیابان ها و شرکت های خصوصی و بیرون کردن آنها از ادارات و غیره فیصله داد. به نظر من جدال اصلی در راه است. جدالی که بانیان «طرح امنیت اجتماعی» و « ارتقای عفت عمومی» مبتکر آن بوده اند.
این حجاب چیست؟ آیا آنگونه که ادعا می شود بازگشت به ارزش های سنتی است؟ به گمان من نه.در فرهنگ و جامعۀ ما تعادل و نظم جهان و همزمان بی تعادلی و در هم ریختگی نظم آن همواره تابعی از پوشش ما زنان بوده است. اگر در اسلام سنتی زن از آن رو می بایست پرده نشین و پوشیده باشد که تعادل جامعه را حفظ می کرد و نظم آن را موجب می شد، پس از انقلاب اسلامی رویه ای معکوس شکل گرفت. در اندیشۀ انقلابیون جهان تبیین شده بود، حال نوبت تغییر آن بود و زن مسلمان با حجاب «کوبندۀ» خود نشانه ای از این تغییر جهان و به انجام رساندن آن مأموریت مقدس به شمار می رفت. حجاب بر آمده از نظام اسلامی به هیچ رو به حجاب سنتی شباهت نداشت، از اینرو که دقیقاً بر هم زنندۀ تعادل جهانی ای بود که آن مأموریت مقدس قصد به انجام رساندنش را داشت. در این گفتار نیز همچون اولی همه چیز به پوشش من زن وابسته بوده است. فرقی نمی کند تعادل باشد یا بی نظمی و در هم ریختگی. من زن باید همواره با پوششم یا مدافع نظم مستقر یا بر عکس مدافع بی نظمی می بودم. پوششی که در هر حال ادعا می شود اسلامی است برای ما همواره به یکی از این دو مقصد و یا همزمان به هر دو ختم شده است. هم بر قرار کنندۀ تعادل جامعه و هم مشروعیت بخش آن مأموریت مقدسی بوده است که قصد دارد جهان را تخریب و از نو بسازد. سر در گمی گفتار سیاسی در مورد حجاب نیز از همین دوگانگی و تضاد سرچشمه می گیرد و درست به همین دلیل برای زنانی همچون من پوشش اجباری مصداق بارزی از این قرار گرفتن در جایگاه نامعلوم و رفت و برگشت های مداوم و بی نهایت است. آنجا که پای خانواده و نظام اجتماعی در جامعۀ ما در میان است، من با پوششم تعادل و عفت را بنا می کنم و آنجا که پای آن مأموریت مقدس در میان است، بر هم زنندۀ آن تعادلم. نظام اسلامی به پوشش من از همین رو محتاج است.
می توانم با همۀ آن کسانی هم که درست عکس تجربۀ مرا داشته اند، نیز احساس همدلی کنم. کسانی که بر خلاف من اما باز هم به خاطر آن تعادل مردانه، آن رابطۀ قدرت و آن مأموریت مقدس مجبور بوده اند پوشش خود را کنار بگذارند. در مورد این دومی نیز باید سخن گفت. زیرا به خاطر حساسیت موضوع حجاب و پوشش اجباری وضعیت زنانی که مجبور بوده اند از خود رفع پوشش کنند، همواره به حاشیه رانده شده و مسکوت گذارده شده است.
در هر دوی این گفتارها من با حجابم، هم فاعل بوده ام و هم مفعول. آنجا که پای تعادل در میان است، اگر روسری ام، چادرم عقب برود و اندامم نمایان شود، فاعلم و تعادل جامعه را، عفت آن را، و خلاصه همۀ آن چیزهایی را که به دست آمده در طرفه العینی به هم می زنم. نیز با حجابم به امپریالیسم جهانخوار« نه» می گویم و به او ثابت می کنم که نظام مقدس از حقانیت بی چون و چرا برخوردار است. در اینجا تعادل و نظم را برهم می زنم. این هر دو اوج نقش فاعلی من است. در هیچ مذهب و آیینی تاکنون برای زن هرگز اینقدر نقش فاعلی و اثر گذاری قائل نشده اند که با حجاب و پوشش به او داده شده است. اما نکتۀ دیگری را هم باید اضافه کرد و آن اینکه در هیچ آیینی نیز زن تا این حد به واسطۀ زن بودن تخریب نشده است که ما او را با حجاب اجباری تخریب می کنیم. زیرا حجاب هم منتهای نقش فاعلی زن است و هم نهایت مفعول بودن او. اگر زن ایرانی با پوشش خود عامل ایجاد تعادل در جامعه و بی تعادلی در نظم مستقر جهانی است، اما مدال افتخاری به او نمی دهند و اصلاً آدمش به حساب نمی آورند. نقش او فقط به همین ختم می شود که تابع باشد. با اعطای این مدال، ما را چهار میخ می کنند. من این نشان افتخار را نمی خواهم. این مردان اند که از ما ایجاد تعادل یا بی نظمی را طلب می کنند. من زن محکوم به آن بوده ام که مأموریت را به انجام برسانم بی آنکه هیچ نقشی در آن داشته باشم و بی آنکه در موردش از من پرسش کرده باشند. بیشتر به عکس روی دیوار آن شبیه بوده ام. از اینرو بحث در مورد حجاب در واقع بحث در مورد دستکم دو نوع رهیافت و نگاه متفاوت به جهان است که یکی از آنها همواره قربانی دیگری بوده است. یکی برداشت زنانی چون من از جهان است و دیگری برداشت همان آقایان و خانم هایی که خدمتتان عرض کردم. جهان من و نگاه من اما همواره در اسارت نگاه آنها مانده است. من محکوم بوده ام که جهان را از دریچۀ دیدگان آنها بنگرم . باور کنید که اگر از این دریچه جهان زیباتر می نمود، ای بسا هیچ مشکلی نداشتم، اما نیست. جهانی که من مجبور شده ام از دریچۀ چشم آقایان و خانم های مدافع حجاب که عینک خود را همواره از آقایان غرض گرفته اند، بنگرم، جهانی زشت، کثیف، نا امن، غیر اخلاقی، پر از دروغ و پنهانکاری و سخت غیر قابل اعتماد است. چگونه می توانم آن مناظر را زیبا بدانم و خود را وادار کنم که از زشتی اش رو برگردانم. می گویند حجاب محض خاطر امنیت من است، اما من با حجاب هرگز احساس امنیت نکرده ام، برعکس بیشتر احساس نا امنی و در هم ریختگی و آشفتگی داشته ام. در خیابان های شهر های ما فرقی نمی کند که شب و نصف شب و حتی وسط روز با چادر بیرون بروی، یا با روسری و یا با هیچیک. می گویند زن با حجاب زیباتر است. پیشتر ها البته منظورشان البته آن بود که زن برای «مردان» در حجاب زیباتر است، اما اخیراً می شنویم که حتی در دانشکدۀ هنرهای زیبا که تعداد دانشجویان دختر آن از پسر ها بیشتر است، دانشجویان را مجبور می کنند که از ماکت زن چادری به عنوان یکی از مظاهر ذوق زیبایی شناختی گرته برداری کنند! من در آن زیبایی ای نجسته ام. می گویند عفت و تعادل جامعه با حجاب حفظ می شود، اگر اینطور است پس بحمدالله به نظر می رسد ما متعادلترین و عفیف ترین جامعۀ کرۀ خاک باشیم. نیستیم. ما نه قائل به آن مأموریت مقدسیم و نه هرگز توجیه شده ایم که چه کسی، کجا، چگونه و چرا این مأموریت مقدس را بر دوش نظام اسلامی نهاده است که حال ما زنان با پوشش خود بخواهیم آن را به انجام برسانیم.
من به حجاب اجباری نه می گویم از آنرو که نه فاعلیت مطلقی را که در آن به من نسبت می دهند انسانی می دانم و نه آن مفعولیت مطلق را. من نه می خواهم و نه می توانم با حجابم مسئول عفت و تعادل جامعه و نظم مستقر یا بی نظمی و آشفتگی آن باشم و نه آنکه با پذیرفتن آن، خود را انکار کنم. نگاه من به جهان از همان اعتباری برخوردار است که نگاه هر موجود انسانی دیگر. من و میلیون ها مثل من در حجاب نه امنیت جسته ایم، نه زیبایی، نه اخلاق ، نه عفت و نه پاکی، و بر عکس بی حجابی را هم ملازم بی عفتی و بی اخلاقی و ناپاکی نمی دانیم. اصلاً به نظر ما پوشش ملازم با پاکی و ناپاکی، عفت و بی عفتی، تعادل و عدم تعادل نیست. پوشش و حجاب بحثی یکسره مربوط به قدرت است. کاری به اخلاق و دین ندارد

نویسنده‌ این نوشته، دختر آیت‌الله خلخالی است.

برگرفته از سایت :

http://www.iranonair.com/

5.12.08

گزارش صندوق جمعيت سازمان ملل متحد از وضعيت جمعيت جهان در سال 2008

گزارش صندوق جمعيت سازمان ملل متحد از وضعيت جمعيت جهان در سال 2008
حمید حمیدی - دسامبر
فرهنگ به عنوان بخشي بنيادين و اصلي از زندگي انسان ها، بايستي در سياست ها و برنامه ريزي هاي مربوط به توسعه گنجانده شود. گزارش صندوق جمعيت سازمان ملل متحد از وضعيت جمعيت جهان در سال 2008، نشان مي دهد كه اين فرايند چگونه در عمل قابل اجراست.
امسال شصتمين سالگرد صدور اعلاميه جهاني حقوق بشر است. اين گزارش با اشاره به اين نكته آغاز مي شود كه حقوق بشر،بازتابي از ارزش هاي جهاني است. بنابراين، شيوه هايي با رویکردفرهنگی را براي دستيابي به توسعه لازم مي داند، زيرا چنين رويكردهايي براي حقوق بشر به طور كلي و حقوق زنان به طور خاص ضروري می باشند.
رویکرد فرهنگي نيز نيازمند روان بودن و سلاست فرهنگي وآشنايي با چگونگي كاركرد و عملكرد فرهنگ ها بوده که در این گزارش مورد بررسی و توجه قرارگرفته است.بر اساس اين گزارش، مشاركت هاي داخلی، بعنوان مثال ميان صندوق جمعیت ملل متحد و تشكيلات غيردولتي مي تواند خط مشي هاي مفيد و موثري را جهت توسعه حقوق بشر نظير توانمندسازی زنان و برابري جنسیتی ؛وخاتمه دادن به سوءاستفاده از حقوق بشرو تجاوز به آن مانند قطع يا ناقص كردن اعضاي تناسلي زنان به وجود آورد.
بنا بر اين گزارش، فرهنگ بركيفيت اداره زندگي مردم تأثير مي گذارد. فرهنگ ها چگونگي تفكر و رفتار مردم را تحت تأثير قرار مي دهند؛ اما باعث نمي شوند كه همه افراد مانند هم فكر وعمل كنند. فرهنگ ها از شرايط و پيشامدهاي خارجي تأثير مي پذيرند، برآنها اثر مي گذارند و در پاسخ به آنها دستخوش تغيير مي شوند. فرهنگ های مردم دائماً دچار تغيير شكل مي شوند، هرچند كه بعضي از جنبه هاي فرهنگ همچنان بر انتخابها و شيوه هاي زندگي به مدت طولاني اثر گذارهستند.
اين گزارش مي گويد كه تعميم دادن فرهنگ ها كار پرمخاطره اي است و به خصوص قضاوت درباره يك فرهنگ توسط ارزش ها، معيارها و هنجارهاي يك فرهنگ ديگر كار خطرناكي است. حتي در يك فرهنگ واحد، تمامي افراد در مورد ارزش ها و هنجارها توافق نظر ندارند.در حقيقت تغيير، هنگامي رخ مي دهد كه مردم در برابر فشارهاي فرهنگي مقاومت مي كنند. جنبش برابري جنسیتی مثال خوبي در مورد چگونگي كاركرد اين مسئله است.
توسعه فرهنگي نيز به اندازه توسعه اقتصادي يا اجتماعي يك حق محسوب مي شود. رویکردهایی با دیدگاه فرهنگي در جستجوي راه حل هاي خلاقی هستند كه در ميان فرهنگ ها توليد شده و با آنها كار كرده اند. اين شيوه ها در درك مناسبات ميان قدرت قانوني، سياسي، اقتصادي و اجتماعي و اين كه آنها براي توسعه چه مفهومي دارند، تعيين كننده هستند.
اين گزارش هشدار مي دهد كه حساسيت نسبت به مسائل فرهنگي و پرداختن به آن، به معني قبول آداب و رسوم مضر سنتي يا راهي مجاز براي سوءاستفاده از حقوق بشر نبوده و بسيار از اين مفاهيم دورمی باشد.آداب و رسومي كه حقوق بشر را نقض مي كنند در تمامي فرهنگ ها يافت مي شوند. پذيرفتن حقايق فرهنگي مي تواند مؤثرترين راه براي مبارزه با عادات مضر فرهنگي و تقويت و تحكيم عادات مفيد باشد.
حقوق بشر:
كشورهاي عضو سازمان ملل متحد، علاوه براعلاميه جهاني حقوق بشر (1948) دامنه گسترده اي از اسناد حقوق بشرو توافق نامه هاي عمومي نظير برنامه كاری كنفرانس بين المللي جمعيت و توسعه(1994) و يا خط مشي براي كارهای مربوط به چهارمين كنفرانس جهاني زنان (1995) را نيزپذيرفته اند.
گزارش وضعيت جمعيت جهان در سال 2008 مي گويد كه بحث درباره اين كه آيا حقوق بشر حقيقتاً جهاني هستند يا نه، اغلب باعث چشم پوشي از تأثيرات متقابل حساس و مهمي شده است كه ميان حقوق بشر و فرهنگ ها وجود دارد. حقوق بشر همانگونه كه از تك تك افراد حمايت مي كند، حافظ گروه ها نيز مي باشد. مثلاً يكي از انواع حمايت ازحقوق اجتماعي گروه ها، حق بهداشت و سلامتي است كه شامل بهداشت باروری نيز مي شود. مخالفت با محروميت و ظلم و ستم دربين تمامي فرهنگ ها مشترك است و مردم براي ابراز اين مخالفت، از زبان حقوق استفاده مي كنند. اما چه تك تك افراد و چه گروه هاي فرهنگي، حقوق جهاني را به روش خودشان درك مي كنند و از اين حقوق تا جايي كه متناسب با مفاهيم فرهنگي آنها باشد جانبداري مي نمايند. آن چه را كه اين گزارش " مشروعيت فرهنگي" مي نامد، مي تواند حقوق بشر را ریشه دار كند اما براي دستيابي به اين مشروعيت، آگاهي از فرهنگ و به کارگیری آن الزامي است.
شيوه هاي با رویکرد فرهنگي بايستي به تمامي جوامع، منجمله گروه هاي حاشيه اين جوامع، گسترش یابد. اين روندي سريع يا قابل پيش گويي نيست. توسعه بشري با درك كامل از حقوق بشر، بستگي به تعامل جدي و احترام آميز با فرهنگ ها دارد.
توانمند سازی زنان و برابري جنسیتی
اين گزارش نشان مي دهد كه عليرغم توافق هاي بين المللي،(برای نمونه اهدف توسعه هزاره)
كه به تازگي مطرح شده است، نابرابري جنسیتی همچنان به صورت گسترده و عميقي در بسياري از فرهنگ ها وجود دارد. زنان و دختران، سه پنجم جمعيت يك ميلياردي فقيرترين افراد دنيا را تشكيل مي دهند؛ زنان دو سوم از 960 ميليون نفراشخاص بالغي در جهان هستند كه سواد خواندن و نوشتن ندارند؛ و دختران 70% از 130 ميليون كودكي كه به مدرسه نمي روند را تشكيل مي دهند. آداب و رسوم و سنت هاي فرهنگي مي توانند خشونت بر مبناي جنسيت را به صورت يك روال دائمي درآورند و به هردو گروه زنان و مردان بياموزند كه چشم خود را به روي اين حقايق ببندند.
بنا بر اين گزارش، فرهنگ سلطه خود را به صورت قهري و اجباري تحميل مي كند. اين تحميل ممكن است به صورت آشكارو پنهان در ساختارهاي حكومتي و قانونی، يا نهادينه شده در دريافت و ادراك مردم از خودشان باشد. روابط و مناسبات سلطه جويانه روابط جنسیتی را شكل مي دهند و زمينه ساز رسومي نظير ازدواج كودكان ( كه يك علت عمده زخم زايمان و مرگ در اثر زايمان است) و قطع يا ناقص كردن (ختنه زنان) را به وجود مي آورند. با اين كه قوانين حقوق بشری مخالف چنين رفتارهايي هستند، اين رسوم و ساير آداب مضر در بسياري از كشورها همچنان ادامه دارند. ممكن است كه زنان با اين باور كه این رسوم از فرزندان يا خود آنان محافظت خواهند كرد، از اين رسوم حمايت بكنند.
پيشرفت هايي كه در زمينه برابري جنسیتی به دست آمده اند هرگز بدون مبارزات و كشمكش هاي فرهنگي نبوده اند. به عنوان مثال، زنان در آمريكاي لاتين در آشكار سازي خشونت جنسي و تدوين و تصويب قوانيني برعليه آن موفق بوده اند، اما اجراي آن همچنان يك مسئله است.
اين گزارش خاطرنشان مي كند كه شيوه كار صندوق جمعیت ملل متحد درباره حقوق بشر و برابري جنسیتی به گونه اي است كه آنها را با حساسيت نسبت به مسائل فرهنگي توأم كرده است. اين شيوه، درعين احترام به تماميت فرهنگي و حاكميت ملي، تغييرو تحول از درون را تشويق مي نمايد. صندوق جمعیت ملل متحد نه تنها با دولت ها، بلكه با انواع سازمان ها و افراد محلي كه بسياري از آنان را به عنوان نمايندگان تحول مي شناسد همكاري مي كند.
صندوق جمعیت ملل متحد براي اجراي اين خط مشي از ابزاري به نام "ذره بين فرهنگ" استفاده مي كند. براي گفتگو درباره پذيرش فرهنگي و تشويق و ترويج آن، سلاست و روان بودن فرهنگي امري ضروري مي باشد و ذره بين فرهنگ به گسترش اين مطلب كمك مي نمايد. اين ابزار به برنامه هايي كه صندوق، حامي آنهاست كمك مي كند كه پاسخگوي نيازها، تجارب و فرهنگ هاي گوناگون باشند؛ متوجه شوند كه مردم چگونه مفاهيم موردنظرشان را منتقل مي كنند و از مقاومت ها و مخالفت هاي داخلی درس هايي بياموزند.

بهداشت و حقوق باروري
اين گزارش به اين نكته اشاره دارد كه شناخت مردم و فرهنگ هاي مختلف از بهداشت و سلامت و حقوق باروري، ممكن است حتي در درون يك جامعه بسيار متفاوت و متنوع باشد. حساسيت نسبت به مسائل فرهنگي، ‌درباره آگاه شدن از اين مفاهيم متفاوت وآمادگي پيدا كردن براي رويارويي با این مسائل غیر قابل پيش بيني می باشد :‌
بطورمثال امكان دارد بعضي از مردان عليرغم اين كه در ظاهر علاقه شخصي به برابري جنسیتی نشان ندهند، اما براي دستیابی به آن تلاش كنند و يا بعضي از زنان از رفتارهايي كه آنها را ظاهراً آزار مي دهد حمايت كنند.
شيوه هاي حساس به مسائل فرهنگي بر آن است كه ديدگاه هاي يك جامعه را شناخته و بر روي آنها كار كند:
مثلاً درباره اين كه وقتي يك زن يا يك زوج بچه دار نمي شوند، چه معنايي دارد؟، تأثير جلوگيري از بارداري بر قابليت حامله شدن يك زن؛ و يا بر روي نگاه يك مرد به آنچه كه "مردانگي" او را مي سازد،چه تاثیراتی را می گذارد.
شيوه هاي با رویکرد فرهنگي، كمك مي كنند كه مقاومت فرهنگي در برابر زوج ها و افراد مجردي كه به شيوه هاي امروزي از بارداري جلوگيري مي كنند، كاهش يافته و از بين برود. راه توانمندسازی زنان را بخصوص با كنترل باروري آنها هموار مي نمايد. اين گونه شيوه هاي با رویکرد فرهنگي براي سازمان ها و نهادهاي توسعه كه مرتبط با ترويج سلامت جنسي و باروری هستند، ابزاري لازم و ضروري می باشند.
براي مثال، اكثر حكومت هاي ملي، جوامع محلي و بين المللي به طرز گسترده اي، قطع يا نقص عضو تناسلي زنان را تجاوز به حقوق بشرو خطري براي سلامت جسمي و رواني مي دانند. اما در بعضي از جوامع، اين كار بسيار گسترده و ريشه دار است. ممكن است براي ورود كامل يك دختر به دوران بزرگسالي و عضويت او در جامعه، امري ضروري درنظر گرفته شود؛ يا امكان دارد زنان بدون اين وضعيت، زشت يا ناپاك محسوب شوند. لازمه پايان بخشيدن به اين اعمال، به حساب آوردن تمام مفاهيم گوناگون فرهنگي و يافتن جايگزين هاي معنادار براي آنها به وسيله همكاري و گفتگوي نزديك با آن جامعه است.
ايجاد همبستگي با رهبران، نظريه پردازان و نيز مردم و سازمان هايي كه در اين زمينه ها فعال هستند، نكته اي مهم است. گاهي اوقات خود مسئولان فرهنگي، حاميان و مبلغان حقوق زنان
هستند. در كامبوج راهبان زن و مرد بودايي در مبارزه بر عليه بیماری هپاتیت و ایدز نقش مهمي دارند؛ در زيمبابوه رهبران محلي اين مبارزه را به دست گرفته اند.
همبستگي هاي موفقيت آميز، مشاركت هاي گسترده را مي طلبند كه به عنوان مثال شامل سازمان هاي زنان، جوانان و كارگران مي شود، تشكيلاتي كه مي توانند با هم كار كرده و يكديگر را تقويت كنند.

براساس اين گزارش، شيوه هاي حساس به مسائل فرهنگي براي دستيابي به اهداف هزاره ،از جمله هدف 5 جهت بهبود سلامت مادران ، ضروري هستند. تعداد زناني كه دراثر بارداري و زايمان مي ميرند، از دهه 1980 تا كنون تغييري نيافته و حدود 536000 نفر است. چندين برابر اين تعداد، يعني بين 10 تا 15 ميليون نفر، از بيماري يا جراحت رنج مي برند. كاهش ميزان مرگ و ميرهاي مربوط به توليدمثل و اجتناب از جراحات و صدماتي نظير زخم عميق زايمان، مشروط به مراقبت بهتر در زمان بارداري و زايمان، خدمات اورژانسي در موارد خاص و داشتن برنامه ريزي براي خانواده است. بکاربردن شیوه های با رویکرد فرهنگی براي موفقيت در اين اقدامات حساس و مهم، لازم و ضروري است.
اين گزارش تائید مي كند كه مذهب هسته مركزي زندگي بسياري از مردم است و خصوصي ترين تصميم ها و اعمال آنها را تحت تأثيرخود قرار مي دهد. اما اين گزارش همچنين متذكر مي شود كه اين توجه مردم به مذهب، مي تواند براي توجيه و تبرئه تجاوزهاي خشن به حقوق بشر نظير كشتن زنان به نام "عزت و شرف" يا "غیرت" مورد استفاده قرار گيرد. شیوه های با رویکرد فرهنگی، در مواردی كه مخالف با اين اعمال است از زنان و مردان حمايت مي كند.
درگير كردن مردان در اين طرح، به عنوان مثال انتقال برنامه هاي بهداشت باروری به آنها و به كارگيري آن، راهي براي اطمینان یافتن از اين نکته است كه اين گونه برنامه ها رویکردی فرهنگي دارند. توجه به تجارب مردان از جنسيت و نابرابري هاي آن، مي تواند به خاتمه بخشيدن به مقاومت مردان كمك نمايد.

فقر، نابرابري و جمعيت
بنا بر اين گزارش، توسعه علاوه بر ساير عوامل، بستگي به دستيابي به اهداف جمعيتي نيزدارد. در كنفرانس بين المللي جمعيت و توسعه (1994)، 179 دولت بر سر اين كه تا سال 2015 به برخي اهداف برسند، با هم توافق كردند. بسياري از آنها هم اكنون وارد اهداف توسعه هزاره شده اند كه شامل دستيابي جهاني به خدمات بهداشت باروری، تعليم و تربيت همگاني، توانمند سازی زنان و برابري جنسیتی مي شود.
جوامع بسيار فقير و جوامع حاشيه اي، كمترين بهره را از خط مشي هاي مربوط به توسعه مي برند. سطح تحصيلات و خدمات درماني آنها پائين ترو عمر آنان نيز كوتاهتر از جوامعي است كه شرايط بهتري دارند. به خصوص زنان فقيرتر، با احتمال بيشتري از مرگ و مير، جراحت و بيماري هاي ناشي از بارداري و زايمان كه براي آنها وجود دارد، از عواقب زيان آور سنت و فرهنگ رنج مي برند.

“توسعه" نابرابر، فقراي بيشتري را به دنبال آورده و آنهايي را كه فقيرند فقيرتر مي كند. برخورداري از سطح بهداشت، سلامتي و تحصيلات پائين تر، راههای افزایش درآمد خانواده را دشوارتر مي سازد. دستيابي به فرصت ها و منابع و نيز برخوردار شدن از حقوق بشر، تا اندازه اي به ارتباطات مربوط به جنسيت و ظرفيت ها و استعدادهاي فيزيكي بستگي دارد. اين گزارش نتيجه مي گيرد كه تجزيه و تحليل سلائق و انتخاب هاي مردم، در شرايط محلي و زمينه هاي فرهنگي آنها، پيش شرطي براي سياست ها و خط مشي هاي بهتر مي باشد.
گزارش وضعيت جمعيت جهان در سال 2008، به اين یافته مي رسد كه، درجايي كه فشارها و محدوديت هاي فرهنگي بيش از فقر، مانع استفاده زنان از برنامه ريزي براي خانواده شود، حتي اگر اندكي رشد اقتصادي حاصل شده باشد، برنامه ها با موفقيت اجرا خواهند شد، همچنان كه در بنگلادش اتفاق افتاد. از سوي ديگر، بعضي از زنان فقيراز برنامه هاي جلوگيري از بارداري استفاده مي كنند زيرا علاوه بر آن كه نمي توانند سلامت خود را به هنگام باروری حفظ كنند، استطاعت بزرگ كردن چند فرزند را نيز ندارند.

اين گزارش بيان مي دارد كه راه حل مادرشدن بي خطرتر و سالم تر، بهداشت باروري بهتربه طرق زیر می باشد:
1- دست يابي به تنظیم خانواده جهت كاهش بارداري هاي ناخواسته و فاصله گذاري ميان بارداري هاي برنامه ريزي شده،
2- مراقبت هاي تخصصي براي تمام زايمان ها ؛
3- مراقبت های اورژانسی در زمان زایمان؛
4- مراقبت تخصصي از زنان و نوزادان پس از تولد كودك
هرچقدر امكان زايمان يك زن در حضور يك متخصص بيشتر باشد، احتمال رسيدن به نتيجه اي بهتر نيز افزايش مي يابد. زنان فقيرتر و كشورهاي ضعيف تركه از تعداد كمتري زايمان هاي داراي مراقبت هاي تخصصي برخوردارند، درصد مرگ و مير و بيماري ناشي از زايمان بيشتري دارند. اما اين گزارش معتقد است كه اين مسئله بيشتربه صورت اعداد و ارقام است. رقابت بر سر خدمات بهداشت باروری، نه تنها باعث تأمين تعداد بيشتري متخصصان زايمان شده است، بلكه متخصصاني را عرضه كرده كه پيوندي فرهنگي با زنان مراجعه كننده دارند و علاوه بر آن، مراقبت هاي پشتیبانی اورژانسي، در زمان زايمان و پس از زايماني را ارائه مي دهند كه از لحاظ فرهنگي براي مراجعين قابل قبول و پذيرفتني تر می باشد.
اين گزارش تاييد مي كند كه مهاجرت تجربه اي مركب و درهم آميخته براي تمام كساني است كه به نوعي با آن مرتبطند. مهاجرين بين المللي – حدود 191 ميليون نفر در سال 2005 – سالانه حداقل 251 ميليارد دلار پول به خانه هايشان مي فرستند. اين كمك آنها علاوه بر اقتصادي بودن،‌ فرهنگي نيز مي باشد‌ :
مهاجرين با پيام هاي فرهنگي آشنا شده و آنها را منتقل مي كنند، پيام هايي كه شامل گرايش هايي به حقوق بشر و برابري جنسیتی مي شوند.
مشكلات كشورهاي ميزبان شامل سوءتفاهم، تبعيض، دشمني و رفتارهاي خصومت آميز با مهاجرين بوده و مشكلات كشورهاي مبدأ علاوه بر از دست دادن افراد خانواده و جامعه، شامل از دست دادن افراد ماهر و نيروهاي متخصص نيز مي شود. قاچاق بعنوان لايه زيرين و سياه مهاجرت، به هر دو كشور و به افرادي كه درگير آن هستند آسيب مي زند.
مهاجرت داخلي مجموعه اي از خطرات و فرصت ها را فراهم مي آورد، هرچندكه اين گزارش اشاره مي كند كه افراد فقير دچار خطرات بيشتر شده و فرصت هاي كمتري را به دست مي آورند. خدمات شهري بهترند اما فقرا استطاعت استفاده از آنها را ندارند. به عنوان مثال، بسياري از مهاجرين عليرغم مراقبت هايي با كيفيت ظاهراً پائين تر و كمتر، براي زايمان به زادگاه خود مي روند.
گزارش وضعيت جمعيت جهان در سال 2008 نتيجه مي گيرد كه فشار شديد تغييرات اقتصادي و اجتماعي، فرهنگ ها را نيز در پاسخ به تغيير وامي دارد، سازگاري و تطبيق صحیح به درك درست اين موضوع و پاسخ به اینکه چه اتفاقي درحال رخ دادن است، بستگي دارد.

سلامت و بهداشت جنسي و توليد مثل در موقعيت هاي بحرانی
موقعيت زنان به عنوان "محافظين فرهنگ"، اغلب آنها را در جنگ ها به يك هدف تبديل مي كند. تجاوز، خشونتي است كه نه تنها يك زن را نشانه مي گيرد، بلكه تمامي فرهنگ او را هدف قرار مي دهد. اين گزارش مي گويد چنين زني به طور مضاعف آسيب مي بيند : ممكن است جامعه او را به چشم يك شخص آلوده شده يا بي ارزش نگاه كند و درنتيجه اين نگاه، ممكن است كه او مورد خشونت هاي بيشتري قرار گيرد.
نظامی کردن يك فرهنگ، قابليت پذيرش خشونت را بالا برده، احتمال بروز آن را بيشتر كرده و مانع زنان براي به دست گرفتن اختياراتشان و برابري با مردان مي گردد. درعين حال، در غياب مردان، ناچار به تحمل هزينه ها و مسئوليت هاي اضافي نظيركار كردن به عنوان سرپرستان خانواده مي شوند. مردان نيز كه احساس مي كنند در وظيفه خود براي حفاظت از خانواده شان ناموفق بوده اند، ممكن است بي محبت و خشن شوند.
در مصوبه شماره1325 شوراي امنيت (در سال 2000)، پذيرفته شده است كه حقوق انساني زنان امري مربوط به امنيت جهاني است. با وجود نگراني هايي در مورد اين كه بعضي از نكات در آن از قلم افتاده اند، اين مصوبه مشكلات سياسي مهمي را تشخيص داده و تغييروضعیت زنان را ضروري مي داند.
اين گزارش تأكيد مي كند كه كمك هاي مربوط به توسعه و كمك هاي بشر دوستانه بايد نسبت به فشارهاي روحي و رواني كه توسط مبارزات مسلحانه به وجود مي آيند حساسيت نشان دهند. هدف شيوه هاي با رویکرد فرهنگي، حمايت از هرگونه پيشرفتي است كه زنان در زمينه برابري جنسیتی، منجمله سلامت، بهداشت و حقوق باروري به دست آورده اند. همچنين ممكن است اين شيوه ها بتوانند از زنان در برابر خشونت حفاظت كرده و به مردان كمك كند كه ازرویکرد خشن خودداري نمايند.
توصيف زنان به عنوان قربانيان و مردان به عنوان متجاوزان، باعث مي شود مسئوليت هاي گوناگوني را كه زنان در زمان جنگ به دوش مي كشند نظير گردانندگان زندگي، نان آوران، محافظان و مبارزان، ناديده گرفته شود. سياست ها و خط مشي ها بايد انعطاف پذیری، تدبير و كارداني مردم و آنچه را كه در نتيجه جنگ تغيير كرده است، تشخيص دهند. كوتاهي در انجام اين مسئله مهم، ممكن است زنان و اقليت ها- نظير كساني كه ناتواني هايي دارند- را از درگير شدن در اولويت هاي پس از جنگ و استراتژي هاي توسعه دور نگاه دارد.

شيوه هاي بارویکرد فرهنگي همچنين براي مردمي كه با آسيب هاي روحي و رواني دست به گريبانند؛ شناخت نيازهاي پناهندگان در زمينه مراقبت هاي بهداشت باروری و جنسي؛ ايجاد مشاركت با سازمان هاي داخلی و كمك به مردم براي حفظ يا بازيابي حس هويت فرهنگي شان در كشاكش درگيري با بلاياي جنگ، لازم و ضروري می باشد.
نتيجه گيري
حاميان بين المللي توسعه، در زمينه مسئوليت هاي خود، فرهنگ را ناديده گرفته و يا آن را در حاشيه قرار مي دهند. به پيش بردن حقوق بشر نيازمند درك ميزان پيچيدگي، سياليت و مركزيت فرهنگ از طريق شناخت نمايندگان محلي تحول و مشاركت با آنان است.
شيوه هايي كه مبني بر دانش و آگاهي فرهنگي باشند، به سياست گذاري هاي ماندگار و سودبخش دست يافته و "سياست هاي فرهنگي" مورد نياز براي حقوق بشر را فراهم مي آورند.
سلامت و روان بودن تعيين مي كند که، سيستم هاي مخالف و متعارض سياسي، اقتصادي و محتوايي يا خط مشي هاي حمايتي چگونه گسترش يافته – و مي توانند توسعه يابند.
صندوق جمعیت ملل متحد براي توسعه سلامت فرهنگي، "ذره بين فرهنگ" را به عنوان وسيله اي براي برنامه ريزي توصيه مي كند.
خط مشي هاي با رویکرد فرهنگي بررسي مي كنند كه چگونه متغيرهايي نظير وضعيت اقتصادي، اصول سياسي، قانون، طبقه، سن، جنس، مذهب و نژاد، مفاهيم و جلوه هاي قدرت را تقسيم كرده و منجربه گرايشات متفاوت و دور از هم مي شوند.
شيوه هاي حساس به مسائل فرهنگي، چهارچوب هاي تحليلي و عملي و نيز نگرش عميق به درون جامعه پيشرفته را، لازم و ضروري مي داند.

لینک اصلی در سایت صندوق جمعیت سازمان ملل متحد: