3.4.07

خوابتان آشفته تر باد ای خوب خفتگان شهر

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی زمردن نهراس
مردار بود هر آنکه او را نکشند
امروز بازهم دلم گرفت تقریبا دیگه دارم عادت میکنم
یاد اقبال امام پناه افتادم خبر دیپورتی رو که گرفت سکته کرد اونم مغزی سه روز بعد هم مرد و راحت شد از بلا تکلیفی نا کجا آباد ترکیه
و حالا ایوب
صدای خوشی داشت و بعضی وقتها با خباط دو تایی میزدند زیر آواز
کوردی میخوند ند با آنکه زیاد نمیفهمیدم خوشم میامد و منم حال میکردم
حالا دیگر نیست نه کسی صدایش را میشنود و نه اورا خواهد دید
شاید خاک گلوی او هم صوتکی باشد به دست طفلکی گستاخ و بازیگوش
ایوب امینی هم رفت و دیگر باز نمیگردد
جرم او چه بود
که آنچنان مسلحش کردند
چه کسی پاسخگوست
اینم جوانی دیگر
خوابتان آشفته تر باد ای خوب خفتگان شهر

No comments: